خلاصه رمان :
دانلود رمان طنز شرطی که بودنت را به همراه آورد داستان این رمان زندگیِ دختریِ به اسم پانیا بزرگمهر، یه دیوونه لجباز که طی یه تصادف خانوادش رو از دست میده و در روز چهلم وصیت پدرش خونده میشه. توی اون وصیت شرطی هست که زندگیِ دختر قصه رو تغییر میده؛ این تغییر باعث میشه پویان راد، مردِ سراسر غرورِ داستان وارد زندگی پانیای قصهی ما بشه.
خب گوشم با شماست. نفس عمیقی کشید و گفت:
– ببین اسمش رو هر چی میخوای بذار فضولی و… اما من اتفاقی صبح که داشتی با خانم نعمتی (بهار) صحبت میکردی حرفات رو شنیدم و تا اونجا که فهمیدم تو به شوهر نیاز داری. خب من به یه سری دلایل قبول میکنم که یک الی دو سال شوهر صوریت… تاکید میکنم صوری باشم.
بعد به منی که چشمام گرد شده بود منتظر نگاه کرد یهویی به خودم اومدم و گفتم:
-هیچ معلوم هست چی میگی؟ اصلا تو کجا بودی تا حرفامون رو بشنویی و من ندیدمت؟ بعدشم من ترحم نمیخوام اینقدر هم خودت رو نگیر و رو صوری بودن تاکید نکن انگار من اومدم خواستگاریت من فکر ازدواج صوری با تو حالم رو بهم میزنه بعد دلم بخواد رسمی شی؟
اون به سرعت گفت:– استپ! استپ! مهندس بزرگمهر منم واسه قبول این مسئله دلایلی دارم فکر نکن ترحمه…!
بیتفاوت گفتم:-پس چه معنی دیگهای داره؟گفت:
– ببین به یه سری دلایل مجبورم ازدواج کنم و منم از قفل و بست شدن خوشم نمیاد، میفهمی که؟
بیتفاوت گفتم:-به چه دلایلی؟پوفی کشید و گفت:
دانلود رمان شرطی که بودنت را به همراه آورد
-یه دختره خودش رو بهم آویزون کرده منم گفتم دارم ازدواج میکنم از یه طرفم مامان گیر سه پیچ داده باید ازدواج کنی! گفتم:
-خب؟ -حالا من و تو مجبوریم یه مدت باهم کنار بیایم تا هم کار تو راه بیفته هم کار من!
کلافه گفتم: – باید فکر کنم. گفت:
-باشه، اما زود چون نه من وقت دارم نه تو.
“باشه” گفتم و به سمت در رفتم. گوشیم در آوردم به این بهار گور به گور شده زنگ زدم. همین که جواب داد جیغ بلندش گوشم رو کر کرد و گفت:
-بیشعور تو با اون چرا تو کلاس موندی؟ گوشی رو از گوشم فاصله دادم و گفتم:
-بهار مرگ خودت و ارتا وقتی با من حرف میزنی جیغ نزن بابا چند بار بگم خوشم نمیاد گوشام کر شن!
بهم فحشی گفت که کلافه گفتم: -کجایی؟
قسمتی از رمان :
دانلود رمان عطر بودن یکی از داستان های طنز زیبا می باشد که موهام از زیر شال مشکیم بیرون ریخته بود. عمه آنی، شونههام رو گرفته بود تا بتونه آرومم کنه. نگاههای ترحمآمیز کسانی که دور مزارها جمع شده بودند روی اعصابم خط قرمز میکشید. هیاهو هر لحظه بیشتر میشد. جنازهها رو آوردن، جیغم هوا رفت. سعی در آزاد کردن شونههام از دست عمه انی داشتم؛ بالاخره ولم کرد. با بغض به سمت جنازهها رفتم و کنارشون نشستم. یعنی دیگه نمیبینمشون؟! من که میمیرم! صدای گریهم بلند شد، نمیذارم ببرنشون!
عمو ارمین شونههام رو میگیره و من با مشت به شونههاش میکوبم و میخوام ولم کنه. لعنتی دست بردار نیست، جنازهها رو خاک میکنن و من گریه میکنم، رو جنازهها خاک میریزن و من با جیغ از عموم میخوام ولم کنه، جنازهها زیر خروارها خاک میخوابن و من یادم میاد که دیگه کسی رو ندارم. حالا من چیکار کنم؟!
این رمان اختصاصی سایت یک رمان است.
پیشنهاد می شود
دانلود رمان شیرین ترین اشتباه زندگیم
رمان معاوضه مهتاب وخون | mahsaaa
رمان بقا: مرگ دوباره! | Fatemeh.M
معذرت میخوام اما قسمت اول رمان جوری غم انگیز بود اصلا دلم نخواست برم صفحات بعدی …
عزیزم غمگین نیست من خودم نویسنده اشم بعدش خوب میشه
واقعا متاسفم واسه اونایی که خیلی راحت از یه رمان عالی از یه نویسنده ی درجه یک کپی میکنن اسم خودشون رو هم میزارن نویسنده.این رمان دقیقا کپی از رمان قرار نبود به قلم هما پور اصفهانیه.موضوع همون،بعضی دیالوگا همون،لوکیشن همون.اون قسمت تو آزمایشگاه،یا خونه تو الهیه.اینکه ازدواج بخاطر شرط بوده و زوری.پسره بخاطر مامانش قبول میکنه به دختره کمک کنه..همه و همه نشون میده واقعا این رمان جز یه کپی چیز بیشتری نیست.متاسفم که وقت گذاشتم و خوندم.و بیشتر واسه نویسنده متاسفم که بجای اینکه با یه ایده جدید و از مغز خودش چیزی رو خلق کنه از بقیه اسکی میره.
به نظر من رمانش طنز نبود و من حتی یک ثانیه هم خندم نگرفت و زیاد هم عاشقانه نبود همچنین من این رمان رو تقریبا تو دوساعت و یک ربع تموم کردم حداقل تو سایت مینوشتین که رمانش اینقد کوتاهه.
عزیزم تعداد صفحات این رمان در مشخصات هست اگر دقت میکردین متوجه کوتاه بودنش میشدین
ممنون از نویسنده . در کل رمان خوبی بود ولی از واقعیت خیلی دور بود و کمی بچگانه بود
PARISA:عه؟ راس میگی؟ خخخخخخ ندیدمش اصن????