فندک انتقام را زدم و با آتش قلبم، سیگارم را روشن کردم.
سیگاری که با فندک انتقام شعله گیرد، نابودکننده است.
سیگاری که با آتش قلب گداخته شود، ویرانکننده است.
این نابودی و ویرانی، همه را نابود میکند، همه را؛ حتی خودم را نابود میکند!
اما من از نابودی و ویرانی ترسی ندارم.
شیطان هم حریف من نیست؛
دیگران که نابودی من رویایشان هم نمیشود!
دانلود رمان سیگار قلبی
من سیگار قلبیام!
رمان عاشقانه نابودی و ویرانی با من به وجود آمده است.
قسم خوردهام با سیگارِ گداخته به آتشِ قلبم، به جنگ بروم.
پیروزِ این میدان کسی جز من نیست!درحال حاضر شدن بودم که سنگی به شیشهی اتاقم خورد و تقی صدا داد.
با خودم گفتم حتما یکی از این دوستهای خلوچلمه؛ اما دیدم یه نامه توی اتاقم افتاده.
رفتم سمتش و برش داشتم. با یه سیگار که روی دَر پاکت چسپیده بود
و روی فیلترش کلی قلب ریز کشیده بود مواجه شدم. خیلی عجیبه! یادمه
یه بار، یه نامهی تهدیدآمیز پیدا کرده بودم که بعدها معلوم شد از طرف کاترین دیوونه بوده؛
پس بیخیالی رو طی کردم، اما بدجور کنجکاو بودم ببینم چی داخلش نوشته.
رفتم سمت نامه و برش داشتم و بازش کردم.
با چیزی که خوندم، یه لحظه کلِ وجودم بیحس شد:
«سلام! مثل افسونگری، روز تولدت رو به بدترین خاطرهی زندگیت تبدیل میکنم. سیگار قلبی»
لینک دانلود خرابه فکر کنم!
لطفا رسیدگی کنید
سلام اصلاح شد
جالب بود ممنون از نویسنده
خوب بود پیشنهاد میشه
عالییییی بود بشدت پیشنهاد میشه
صرفا برای گذراندن وقت خوبه.
وگرنه رمانی نبود که در ذهن ماندگار بشه(حداقل از نظر من!)
ضعیف بود.
نویسنده سعی کرده نشون بده که ارکیده عاشق خواهرش، آتوساست. اما در کمال حیرت(!) خیلی راحت با مرگش کنار اومد. و نویسنده واسهی اینکه طبیعی جلوه بده، هر از گاهی یه صحنه طراحی کرده که ارکیده یاد خواهرش بیفته و بغض کنه و یه قطره اشک از چشمش بچکه. همین!!
این واقعا دور از ذهن بود.
طرف جنازهی خواهرش رو جلو چشمش دیده. اونم خواهری که انقدر دوسش داره. و اینم میدونه که مرگ طبیعی نبوده و قتل بوده!
اولش خیلی شوکه میشه و غصه میخوره. ولی بعدش کنار میاد!
کلی ایراد دیگه هم بود که نمیشه همه رو نوشت.
در کل نویسندهی عزیز نتونستن اکثر صحنههارو خوب و نزدیک به واقعیت توصیف کنن.
برای همین من رمان رو نصفه رها کردم.
امیدوارم نویسندهی عزیز در رمان بعدیشون موفقتر باشن. خسته نباشید.
زیبا بود…متشکر
رمان قشنگی بود اصلااا فکر نمیکردم سیگار قلبی یه زن بااااشه اونم زنی که به همشون نزدیکهههه(اسمش و نمیگم خودتون بخونید بفهمید خخخ)
ولی منم با نظر M موافقم ارکیده راحت با مرگ آتوسا کنار اومد
من داشتم پارت پارت میخوندم الان نمیدونم کجا بودم(╥﹏╥)
تا اینجا که خوندم خیلی عالیه عزیزم،موفق باشی
M عزیز من ننوشتم ارکیده عاشق آتوسا بوده
من گفتم رابطشون مثل دو خواهر عادی بوده
در ضمن حق بدین بعد چهل روز کنار بیاد چون خاک سرده و آدم عادی هم بعد چهلم دیگه بیتابی قبل رو نمیکنه و با مسئله کنار میاد اما معلومه وقتی یاد خاطراتش با خواهرش بیوفته دوباره حالش بد بشه
و اما در مورد دیدن جسد آتوسا، ارکیده بعد اون لحظه تا یه هفته حرف نزده بوده و بعد یه هفته تازه حرف میزنه، با موضوع هم کنار نیومده که اگه کنار اومده بود کلا توجهی به پرونده خواهرش نمیکرد.
و در آخر باید بگم که من نمیگم قلمم فوق العادس اما خب نظر دیگران این رو بهم ثابت کرده که افتضاح هم نمینویسم.
این اولین رمان من بود و تجربه های بعدی بهتر میشن.
با نظراتی که خوندم توقع زیادی از رمان نداشتم ولی وقتی تمومش کردم خیلی خوشم اومد! شاید بهتر بود دقیق تر صحنه ها توصیف میشد ولی در کل رمان خوب و رازآلودی بود ممنونم🌹
سلام خیلی ایراد داشت این رمان وقتمو هدر دادم همون اول که خودکشی مازیار رو گفت فهمیدم کیه رمان پلیسی قوی بخون بعد بنویس اول قتل پلیس سریع طی دو هفته اول گوشی و محل کار رو هم میگردن و آخرین تماسها رو چک میکنن نه هشت نه ماه بعد درسته شاید قتل پیچیده باشه ولی ترنم نمیتونه همکاری نکنه تو بحث جنایی یا نباید جوری مینوشت که مثلا پلیس میدونه ترنم چیزی قایم میکنه حتی پلیس میتونست دفتر رو هم برا حل معمای قتل از ترنم بگیره بنظرم خیلی آبکی بود یا کار اول بود پلیس بجا اداره همش با ارکیده بود اونم سرگرد مملکت درضمن اداره پلیس جای بچه بازی نیست که شیوا میره نازی میره خواهرای پلیسا هروقت دلشون کشید بره و میخوای شهریار و مثلا پلیس جدی تصور کنی واسه خواننده اصلا قوی نکردی من خیلی کتاب های جنایی و پلیسی دوست دارم تصورم از قتل این بود که اول پلیس دقیق همه رو تو اتاق بازجویی پرس و جو میکرد از اول دعوت شده ها صحنه اصلا پلیسی جنایی نبود شاید از ۵ ستاره یک ستاره کافی بشه برای این رمان
سلام
رمانش این خوبی رو داشت که از تیپ و قیافه و تجملات دایم توش ننوشته بودن این روزا این موارد زیاده تو رمان ها که ادمو خسته میکنه
اما یسری ایرادها داشت که دوستان در قسمت های بالاتر اشاره کردند اینکه شهریار کارشو ول میکنه وهمش با ارکیدس یا اینکه پلیس مملکت همش تو دوره همی بچه ها شرکت میکنه..یا خواهرش و زنش و. .. به راحتی میان محل کارش و همش اونجان
و سوال اینه که نازی اخرش برنگشت پیش خانوادش و اظهار ندامت کنه
داستانش شبیه فیلم پلیسی های ایرانی بود و مثل یه فیلم دیالوگ هاشون برام مشخص بود .
رمان ضعیفی بود اصلن جزییات هیچ توصیفی نشده بود منظورم از جزییات تیپ و قیافه و این امور نیست منظورم احساسات ادم هاست خیلی سطحی به احساساتشون چیزهایی که پیش خودشون فکر میکنند خاطراتشون و غیره پرداخته شده بود و خواننده اصلن شخصیت هارو درک نمیکرد و نمیتونست خودشو جای اونا بزاره من که شخصا پیش خودم فک میکردم این یه دور تند از فیلمه یه کارگردان ناشیه… همه چیز خیلی خیلی سریع اتفاق می افتاد انگار که نویسنده میخاسته فقط یه چیزی بنویسه و تمومش کنه…. از لحاظ دیگه هم باید بگم واقعا کار پلیس ها اینطور که نوشتید نیست دوستمون بالا اشاره کردند مثلا پلیس ها بعد چند روز بازجویی میکنن نه دو ماه و اینکه همه افراد باسد بازجویی بشن شهر هرت نیست که هر کی دلش خاست بیاد جواب بده هر کی نخاست نیاد …با این حال نویسنده رمان اولش بوده اما. واقعا میتونست بهتر باشه….