دانلود رمان ساعت هفت ⭐️

خلاصه :

دانلود رمان ساعت هفت  _ داستان در مورد دختری به نام لیلی است که به دلایلی، با پدر  ازدواج می‌کند. حالا دیگر او برای کسی که دوستش دارد، فقط یک نامادری پست  است؛ نه بیشتر! اما، آیا این دو نفر می‌توانند از این پس برای همدیگر فقط نامادری و پسر ناتنی باشند؟ می‌توانند یکدیگر را تا آخر عمر با این نسبت خانوادگی قبول کنند؟ شاید بله؛ شاید هم نه…

سطح رمان : ویژه 

این رمان اختصاصی سایت یک رمان است.

«مقدمه»
می‌دونی آخر هر عشق ته تهش چیه؟ یا مرگه، یا جدایی، یا عادت. یه وقتایی هم نفرت!
خیلی وقتا اونا که عشقشون با مرگ تموم می‌شه خوشبختن؛ اونا که عشقشون رمان جدید  با جدایی تموم بشه غمگینن؛ اونا که به عادت

دانلود رمان ساعت هفت

دانلود رمان ساعت هفت

 

 

برسن محتاجن، معتادن و اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه، بدبختن! از هر بیچاره‌ای بیچاره‌ترن!
تا حالا فکرش رو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟!

قسمتی از رمان :

زانوهام رو به آغوش کشیدم و سرم رو به دیوار تکیه دادم. چشم دوختم به حیاط تقریبا کوچیک، اما قشنگمون. دوباره فکرم کشیده شد سمت گذشته. یک سال پیش، سال کذایی‌ای که توش عزیزترین فرد زندگیم رو از دست دادم؛ دایی رضا. دایی رضا از من فقط سه سال بزرگ‌تر بود. به همین خاطر، رابطه خیلی‌ خوبی با هم داشتیم. همیشه رمان عاشقانه و همه جا به فکرم بود. شاید از آرمان هم که برادرمه بیشتر دوسش داشتم. همیشه از این‌که ازدواج کنه می‌ترسیدم!
می‌ترسیدم ازدواج کنه، سرش گرم زندگیش شه و من رو از یاد ببره؛ اما هیچوقت به مرگش فکر نمی‌کردم. اصلا نمی‌تونستم که فکر کنم. 

 

 

پیشنهاد می شود

دانلود رمان بوی ‌یاس پژمرده

رمان نبرد جاودانگی | Tannaz

رمان مهرگان (جلد دوم خاتمه بهار) | الیف شریفی

رمان کاش نبودم | مهلا جعفری

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 2191 روز پیش

بازدید :4547 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان : ساعت هفت

نویسنده

نویسنده : مهتاب عشق اولی کاربر انجمن یک رمان

ژانر

ژانر : عاشقانه، تراژدی، اجتماعی

طراح

ویراستار: الیف شریفی

تعداد صفحات

تعداد صفحات : 430

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf

فایل جاوا

دانلود فایل جاوا



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. لیلی گفت:

    تا اواسط خوب بود ولی هرچی به انتها نزدیک میشدیم ضعف کار بیشتر نمایان میشد….

افزودن نظر