خلاصه:
دانلود رمان زیبای شرقی با مامانم نشسته بودم و شام میخوردم به یک لقمه نون خشک و پنیر که نمیشه گفت شامولی این وزا همینم به زور گیر میاد. اسمم زولماست، ۱۸ سالمه بابام استاد دانشگاهه، زبان های خارجی تدریس میکنه. مامانم خونه داره.من یک دورگه ایرانی لبنانی ام. بابام ایرانی و مامانم لبنانی. این جوری که بابام میگفت، اهل
مشهد بوده و مامانم زائر حرم امام رضا. بابام مامانمو تو حرم میبینه و عاشق مامانم میشه و از
باباش خاستگاریش میکنه ولی در کمال ناباوری رمان عاشقانه با جواب (نه) وبه و میشه.
بعد کلی اصرار قرار میشه اگه بابام مامانمو میخواد با اونا
بیاد لبنان دخترشون از اونا دور نکنه بابام قبول میکنه و این میشه که من الان درخدمتتونم.
دانلود رمان زیبای شرقی
-کجاییی دختر؟ رفتی دوباره توی فکر؟ شامتو بخور الان باز آژیر خط و میزنن
هـــــی !!! خسته شدم از این جنگ خیلی وقته که لب مرز های ما
جنگه ما هم که مرز نشینیم. بابام و رمان اجتماعی بقیه مردای شهر رفتن واسه دفاع،
ما هم خدمات پشت جبهه ایم. بابام واسه منو مامان یه پناهگاه تو زیر
زمین درست کرده تا شب ها و زمانی که حمله هوایی میشه بریم اون جا.
همین جوری که تو رخت خواب بودم فکر میکردم به خودم، به مامانم و به بابام.
قراره فردا من و مامانمو سمیه و بقیه زنا پتو و غذا و لباس ببریم برای
مردا. دیشب تا دیر وقت خونه سمیه بودم کلی با هم خشاب تفنگ پر کردیم.
سمیه دوست بچگیهامه، دختر خوشگلیه موهای قهوه ای با چشمای
سبز پوستشم انقدر سفیده که من بهش میگم سفید برفی.
خیلی دوسش دارم جای خواهر نداشتمه به
پیشنهاد میشود
رمان فاصلهها خفتهاند | نفیسه کاروان
دانلود رمان برادرزاده در پاریس
پس لینکش کو؟
سلام مشکل دارد متنش
مردم شماره که میدی بعد یک پیامک میاد اون کد رو که وارد میکنی تو سرویس قاشق عضوت میکنه :/
این مربوط به سایت یک رمان نیست تبلغی هست که روی سایت و سایت یک رمان نه تایید کرده نه چیزی