معرفی رمان:
دانلود رمان زندگی به شرط شیطنت _ چرخ گردونِ روزگار ساحل مدتهاست بر خط هموارِ غم و خوشیها میچرخد اما…این میان انگار یک انفجار مهیب، یک اجبار و یک سوگ، زندگی تک تک حاضرین و غایبین را به لرزه میاندازد. بلوایی به پا میشود، قهقههای هولناک به گوش میرسد، دردی در قلبی میپیچد و خونابهی چرکین فساد به راه میافتد!
و در نهایت کشت و کشتارها، تنها عشق است که جاودان میماند!
دانلود رمان زندگی به شرط شیطنت
قسمتی از رمان:
جلوی پای سهند که روی مبل راحتی نشته بود، نشسته بودم و اون سعی داشت با دقت و ظرافت تمام، چسب بینی من رو بکنه و عوضش کنه. به حالت پوکرمانند به ژستی که گرفته بود، خیره شدم. رمان عاشقانه زندگی به شرط شیطنت اگه یکی نمیدونست داره چیکار میکنه، فکر میکرد داره اتم میشکافه!
یکهو با صدای جیغ مامان، تند به سمتش برگشتیم که چون نوک چسب تو دست سهند بود؛ با چرخیدن سر من با شدت کشیده شد که باعث شد جیغم دربیاد.
– وایی دماغم! سر قبرت عینک دودی مارک دار بزنم، سهند!
با چشمهای گرد شده، با دستم بینیم رو باد میزدم و همینطور جیغ میزدم و سهند هم چشمهاش رو محکم روی هم فشرده بود و گوشهاش رو گرفته بود.
دست از جیغ زدن برداشتم که آروم اول پلک سمت چپ و بعد سمت راستش رو با اندکی ترس ساختگی، باز کرد و از بالا بهم نگاه کرد.
سهند: تموم شد؟!
خواستم باز هم جیغجیغ کنم که صدای مامان زحمتش رو کشید. با جیغ داد زد:
– پاشید ساکتون رو ببندید. با توعم دختر!
بعد هم رو به صورت سهند که به بینی من خیره شده بود، کرد و یهویی داد زد:
– با توام.
پیشنهاد میشود
سلام رمان خیلی باحالی بود و سراسر خنده
ولی نویسنده عزیز می تونست بهتر بنویسه در رمان ابهامات زیادی داشت ،مثلا دلیل اون قرار بین عمو ش و پدرش و نگفت یا فرهمند چی در مورد مادر شایان می دونست ...
امید وارم نویسنده عزیز موفق باشی
هر کلمهای که میخونی لبخند رو لبت میاد این کلمها کنار هم باعث قهقهه میشه واقعا عالی بود یه رمان طنز …. هیجانی عالی بود
سلام عزیزم رمانت خیلی خوب بود
امیدوارم بتونی با تجربه هایی که بدست میاری بهتر هم بنویسی. فقط من یه نکته ای رو بگم :اینکه در پرستاری کسی حق نداره لاک بزنه و همه باید ناخوناشون کوتاه باشه. ولی در رمان شما ساحل ناخون کاشته بود.
سلام چرا جلد اول رمان برج زهرمار ودختر شیطون بلا و پیدا نمیکنم🤦♀️😬😭
با کمال احترام و خدا قوت به نویسنده ی عزیز ، داستان ضعیفی بود، هزارو خورده ای صفحه نوشته بودید اما آخرش از دستتون در رقته بود و یجورایی فقط میخواستید جمعش کنید یا یک پایان خوش. تناقض زیاد داشت داستانتون.
سوال اینجا پیش میاد که تبرعه ی آرمان با دوز و کلک یعنی بیگناهی اون؟؟! خب هرکس ندونه ساحل که میدونه چقدر کارای کثیف کرده؟؟
فرهمند و امیر سام واقعا بی خیال ارمان شدن؟؟!
خیلی بهتر میشد سناریو ها رو پیاده کر .
با تشکر🌹
@Elham alizade
https://www.1roman.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%AC-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D9%88%D9%86-%D8%A8%D9%84%D8%A7/
بفرمایید عزیز
باید وارد سایت، بعد وارد قسمت رمانهای بی نام بشید و داستان رو تعریف کنید تا اگه کسی می دونه بگه که چه رمان هست، نه اینکه بگید جلد دوم رمان برج زهر مار و دختر شیطون بلا رو پیدا نمی کنم، این رو می تونید تو نمایه ها از کاربر ها یا مدیر ها بپرسید اگه بدونن و خونده باشن میگن، شاید اصلا جلد دومش ساخته نشده باشه میتونید توی کروم یا وبگر یا گوگل سرچ کنید: دانلود رمان برج زهر مار و دختر شیطون بلا جلد دوم
اگر نوشته شده باشه براتون میاره
( به نظر هم میاد که اسمش اسکی باشه چون یه رمان قدیمی، معروف و طنز به اسم اشرافی شیطون بلا هست)
سلام خدمت نویسنده خسته نباشید
نه میتونم بگم رمان خوبی بود نه رمان بد
پیرنگ رمان یک جاهایی بهم میریخت و غیر قابل تصور بود. مثل تبرعه آرمان یا پایان کمی مبهم که انگار نویسنده قصد داشت فقط تموم بشه!
قلم هم در سطح وسط بود و گاهی توصیفات به خصوص ظاهر مسلسوار و کسل کننده پیش میرفت که به شخصه نمیخوندمش.
شاید موردی که به چشمم اومد و رمان متفاوت تر از بقیه نشون میداد، خرده ریزایی مثل برادرای ساحل و اتفاقات ریز بین پیرنگ رمان بود.
در کل رمان نسبتا خوب اما جای کار بیشتری داشت.
با آرزوی پیشرفت روز افزون نویسنده
ایول بابا دمت گرم نویسنده من که از فرط خنده یجا ولو شدم 😂موفق باشی دمت گرم دلاور 👍❤️درست جای کار داشت بعضی از متن ها جا به جا میشدن و باعث سردرگمی میشد ولی واسه خنده رمان خوبی بود دستت طلا
یه پیشنهاد دوستانه میدم به نویسنده عزیز،قبل از نوشتن یه رمان پلیسی برید از یه اشنا،دوست،فامیل یا هر کس از اطرافیانتون که پلیس هست در خصوص دیالوگ ها و قسمت هایی که به یه پلیس مربوطه مشورت بگیرید تا داستانتون جذاب تر و واقعی تر بشه