دانلود رمان روزهای با تو
خلاصه:
دانلود رمان روزهای با تو دو دوست (سامیار و آریا) که تازه از خدمت سربازی اومدن، مادر آریا برای پسرش شرط میذاره که حتما باید در کنکور شرکت کنه و یه رتبه بالا بیاره.
اونا از طریق یه آگهی تو روزنامه متوجه میشن که اگه یه فیلم
خوب بسازن و فیلمشون مقام خوبی کسب کنه بدون کنکور وارد
دانشگاه میشن…. یه روز این دو دوست به یه آقایی که می خواستن
کیفشو بدزدن کمک میکنن و اون آقا یه ساعت به اونها هدیه میده که …
آریا ساک به بغل لب جوی آب نشسته بود و هر چند دقیقه یک بار ،
به ساعتش نگاه می کرد ، نیم ساعتی می شد که
منتظر سامیار بود ، از نشستن روی لبه جوی آب خسته شد
، بلند شد ایستاد ، تا کمی از خستگی اش در برود ، روز سختی
را گذرانده بود ، اما به سختی کشیدنش می ارزید ، از هفت صبح دنبال کارهای تسویه و کارهای پایان خدمتش بود و
الان ساعت حدودای ساعت یک بعد از ظهر بود و منتظر خارج شدن دوستش ، سامیار مانده بود تا اوهم کارش تمام شود
و با هم به تهران برگردند و خبر تمام شدن خدمتشان را به خانواده ها شان برسانند .
–اگر دیدی جوانی ساکش را بغل کرده ، بدان عاشق نشده … خدمتش را تمام کرده .
آریا اخمی کرد و ساکش را که بغل کرده بود با حرص ، به دست راستش داد و گفت : معلوم هست کجایی تو ؟
سامیار : خوب معلومه ، تو پادگان بودم دیگه .
آریا : می دونم توی پادگان بودی … اما ما با هم برگه های تسویه مون رو تحویل دادیم … چطور تو باید سه ربع بعد من