خلاصه رمان:
دانلود رمان دلسا داستان درباره ی دخترشیطون وسربه هوایی به نام دلساست که به درخواست پسرخاله مغرورش سامیارتن به ازدواج صوری باسام رومیده وزندگی فورمالیتشون روباهم زیر یک سقف آغاز میکنن واین آغاز,کل کل ها ودعواهای بامزشونه کلی اتفاقات,شیرین خنده دار وتلخ پیش میاد-راستش حالا ب بابات حق میدم نمیزاره پشت رل بشینی عین چیز میرونی -راحت باش بگو,ولی من این چیزاحالیم نیس فقط سرعتوهیجانوعشقه
-آخرشم سرخودتو ب باد میدی
-خب این چه ربطی بتوداره عیزم؟؟
-عیزمو مرض واس خودت میگم نفهم
-باش تویی ک فهم داری اگه ناراحتی میتونی بپری پایین
چپ چپ نگام کرد
-شیطونه میگه
پریدم وسط حرفش:شیطونه خیلی چیزا میگه ولی مگه توخنگی عقل خودتو میسپری دست شیطونه
چشمکی هم بهش زدم که خندید
-پدرسوخته زبونش مثل مار درازه
انگشت اشارموگرفتم جلوصورتشوتکون دادم
-هوی هوی تو با بابای من چیکار داری؟
غش غش خندید زدم پس کلش
-زهرمار
-ای اون زهرمار بگیره زبونتومن راحت شم
نوک زبونمواوردم بیرونو بالودگی گفتم:این زبون ازقبل پادزهرخوردس ترسوخانوم
نیشگونی ازبازوم گرفت که جیغ کشیدم
-آااااااااااخ چیکارمیکنی؟
-حقته تاتوباشی احترام بزرگترتونگه داری
-حالاخوبه همش یک ماه ازمن بزرگتری ها
-یک ماهم یک ماهه روحرف من حرف نزن
-چشم مادربزرگ
-مادربزرگ عمته یهونیشم گشاد شدوگفتم:من که عمه ندارم
شونه هاشوبالاانداخت
-خب حالاهرچی خالته
-هوووو ب مادرشوهرعزیزم میگی مادربزرگ دیگه نشنوما
باصداخندید
-چه مادرشوهردوست شدی واسه ما
-مااینیم دیگه عروس یکی یدونهونمونه
-برمنکرش لعنت
دوباره باهم زدیم زیرخنده که ترنگ گفت
-راستی دلسا
همونطور که دنده روجابجامیکردم جواب دادم:هان
-فرداشب با بچها دور دور هستی دیگه؟؟ رمان دلسا
-ایول اره,کیاهستن؟
-مثل همیشه,من,آوینار,ساقی وتویه چشم سفید
-عه کاری نکن یه راست بفرستمت اون دنیاها
دستاشو ب نشونه تسلیم بالابرد
-خیلی خب تسلیم,ازطرف سامیار که مشکل نداری؟
پوزخندزدم
-سامیار کیلوچنده؟
دانلود رمان دلسا
ترنگ باچشمای گشاد نگام میکرد
-وا ناسلامتی شوهرته
-مثل اینکه تو جدی جدی باورت شده سامیار شوهرمنه
-خب..خب اره مگه نیست؟
خونسردجواب دادم:نه
جیغ بنفش کشید
-یعنی چی؟؟
-خب مافقط اسم هامون توشناسنامه هم خط خطی شده همین
-احمق جون این یعنی قانونن اون شوهرته وتوام زنش
-نه اینطور نیست
بادست شقیقه هاشو فشار داد
دانلود رمان عاشقانه من که پاک قاطی کردم درست حرف بزن تابفهمم چی میگی
ترنگ ازحیرت وارفته بودومثل اینکه مسخ شده باشه نگام میکرد خندم گرفت پرسیدم:چیه ترنگ شبیه منگولا شدی؟
دهانش به سختی تکون خورد
-توچی میگی؟ازدواج صوری؟من ک سردرنمیارم
:حقیقتش منوسامیار یه قولوقرارهایی باهم گذاشتیم توکه منوخوب میشناسی ازمردها بیزارم
-ببینم تو چی داری میگی؟چیکار کردی دلسا؟
-هیچی,چراانقد تعجب کردی؟ببین ترنگ حرفایی که میزنم باید بین خودمون بمونه فهمیدی؟
نگاهی عاقل اندرسفیهانه انداخت وگفت:
-توبمن اعتمادنداری؟
بروش لبخندپاشیدم
پیشنهاد می شود
بد نبود ولى میتونست خیلى بهتر باشه
سلام من دنال اسسم یه رمان می گردم که دختره اسمش ترنم هست به خاطر تهمت از خونداه طرد شده خواهرش ترانه خودکشی کرده چون فک میکرده ترنم با نامزدش سیاوش میشه اسمش بهم بگید من سه روزه دارم دنبالش میگردم ولی پیدا نمیشه
اسم رمانی ک دنبالش میگردین سفر به دیار عشقه
اسمش سفر به دیار عشقه
سلام رمان سفر به دیار عشق بود
مسخره ترین رمانی که تا الان خونده بودم و پر از غلط املایی
اسمش سفر به دیار عشقه
رمانی که دنبالش هستید اسمش سفر به دیار عشقه
اسمش هست سفر به دیار عشق
اسمش سفر به دیار عشق هست.
رمان سفر به دیار عشق
سلام اسمش سفر به دیار عشقه
دوستان یه رمان میخواستم اگه کسی میدونه اسمشونو بگه
اولی درمورد دختریکه باباش نقشه کشه یه شرکته یه اشتباهش باعث میشه ضرر به شرکت وارد بشه و صاحب شرکت میخواد در عوض اون ضرر دختره با پسرش ازدواج کنه
سلام دوستان
ببخشید من یه سالی میشه دنبال یه رمانی ام که اسمشو یادم رفته اما موضوع داستان درمورد یه دختر پسر همخونه س که پسره از اول ازدواج صوری تا وسطای داستان دختره رو اصلا ندیده اما بصورت اتفاقی تو یه مجلسی عاشق دختره میشه بدون اینکه بدون همسرشه
ممنون میشم اسمشو اگه کسی میدونه بگه
جناب اوشین رمانی که دنبالشید اسمش طلایه هستش
سلام ببخشید کسی اسم این رمان میتونه برا پیدا کنه یه ازدواج وپیش میاد ولی پسره دختره نمیخواد هرکاری میکنه به چشم پسره نمیاد یه دختر بانقشه قبلی وارد شرکت پسره میشه وکاری میکنه زنش طلاق بده وخونه بیرونش کنه خانواده دختره راه ش نمیدن وتو خیابون سر گردون میشه وروز بعد طلا ش زنش میفهمه همش نقشه بودبرا ش
سلام کسی اسم این رمان و میدونه
دختره اسمش اوینه و خبرنگاره که یکشب ب طور اتفاقی یک پسر خلافکار کله گنده رو نجات میده ک این شروعشه؟؟؟؟
سلام دوستان
دنبال رمانی میگردم که اسم دختره آتنا هست و اون تو یه تصادف خانوادشو از دست میده برادرش تیام به کما میره و دولت آتنا رو به پرورشگاه میفرسته یه روز همراه دوستش دزدیده میشه تو امریکا فروخته میشه و توسط یه خانواده ای بزرگ میشه و وقتی داشته تو جنگل میگشته یه جگوار رو میبینه و بزرگش میکنه اسم اون جگوار هم زیزی هست لطفا اگه کسی اسمشو میدونه بهم اطلاع بده
ممنونم
سلام اسم این رمان التهاب یک دوران هستش
سلام واقعا رمان قشنگی بود .
سلام من الا هستم از این رمان هم خیلی خوشم اومد با آرزوی موفقیت .
اون رمانی که دختره خبرنگاره واسمش آوینه و یکی نجات میده که بعدا براش دردسردرست میکنه منجی شیطانه
سلام خسته نباشید من اسم یه رمان و یادم رفته اما خلاصش اینه دختره یه دانشگاه ک شهر خودشون نیست قبول میشه. ک پدرش نمیزاره بره بعد داداش دختره میگه من یه دوست دارم میتونه بره پیش اونا پسره ای ک میخان برن پیش اون یه خواهر داره همسن این دختره ک باهم میرن داشنگاه اونجا دوتا از دوستای پسره ام هستن دخترام با یه دختر دیگه دوست میشن حالا این ۳ تا از هم خوششون میاد یشب دزد میزنه ب خونه دخترا خانواده دختره پسره تصمیم میگیرن برای اینکه دخترا امنیت داشتهباشن با پسرا ازدواج کنن
سلام مبینا خانم اسم این رمان تلنگر عشق هستش