دانلود رمان دلربا اختصاصی یک رمان
خلاصه رمان :
دانلود رمان دلربا این دختر همان است همانی که دوسال در پی اش بودی همانی که ۶ سال تنهایش گذاشتی همانی که بدستش اوردی و همانی که تنهایت گذاشت و… رفتن برای هدف هایشان و بازگشت همه به سوی عشق است
دانلود رمان موریانهای بر تابوت خیال
نویسنده : honey14 کاربر
تعداد صفحات : ۲۵۸
ژانر : عاشقانهپلیسیهیجانی
قدم برداشت که بیاد طرفتم هر قدم که برمیداشت یه تن قند
تو دلم براش آب میشد جلوم وایساد:کت و شلوار خوش دوخت
مشکی با یه پیرهن کرم رنگ و کراوات مشکی براق.سیاهی چشاش توی اون فضا با نور کم برق میزد.
اومد جلوم وایساد:
آراد: خوش اومدی ، دلربا.
واییی بماند که چقد دلم ضعف رفت.ولی…
من: تو هم خوش اومدی….مهمونیه خوبیه.
واقعا هم خوب بود خیلی وقت بود از این مهمونی ها نرفته بودم.
یکم سرشو خم کردو گفت:
بفرمایید
رفتم جلوتر اما حس کردم داره نگام میکنه سرمو بلند کردم
نگامون تو هم قفل شد.احساس کردم که پاهام توان ایستادن نداره.تا خواستم حرفی بزنم:
فریما: آراد..عزیزممم مهمونا…
و انگار تازه منو دیده باشه با لحن تحقیر آمیز و مسخره گفت:
فریما: اه اه اه..توی دلی جو…
با خشم پریدم وسط حرفش:
دلربا…اسمم دلرباست..گفته بودم دوست ندارم کسی منو اینطور صدا بزنه.
ههه بدبخت جا خورد ولی حقش بود”فقط آراد بود که اجازه داشت منو اینطوری صدا بزنه”
بعد با حرص گفت:
قسمت دوم:
فریما: آراد…بیااا مهمونا منتظرن(بعدم بازوشو کشید و بزور اونو برد)
منم گشتم و آرمیتا رو پیدا کردم(یکی از دخترای خویشاوند نزدیک
به من بود)رفتم باهاش روب*و*سی کردم و سر یه میز ایستادیم .
مشغول حرف زدن بودیم که دیدم یکی از پسرا به نام ارشیا اومد نزدیکم(بماند که چقد از این بچه سوس
پیشنهاد می شود
رمان اسمش رو سام گذاشتم (جلد دوم رمان فرزند خاموش) | Fatemeh.M