خلاصه رمان:
دانلود رمان دروغ های آقازاده و مدلینگ رمان قصه دختریه که با دزدیده شدنش انگار وارد یه دنیای دیگه میشه دنیایی که با دنیای خودش خیلی متفاوته…طی اتفاقاتی مجبور میشه وارد یه بازی بشه بازی که توسط دروغ های پی در پی یه آقازاده وابسته به جیب باباش شکل میگیره کم کم اتفاقاتی می افته که سمتوسوی زندگی این دونفر به سمت دیگه ای کشیده میشه طوری که در نهایت مدلینگ اسلامی ما دلشو به یه نفر میبازه اما…
لرزیدم چنگ زدم به ملافه و یکم خودمو عقب کشیدم منو دزدیده بودن آره منو دزدیدن ولی…ولی آخه چرا؟نکنه میخوان دلو رودمو در بیارن بفروشنش؟یا شاید هم میخوان منو ترور کنن
ملافه روی تختو کنار زدمو از روی تخت بلند شدم به خاطر ضعف رمان جدید بدی که داشتم تلو خوردم اما خیلی سریع تونستم تعادلمو برقرار کنمو روی پاهام وایسم به سمت در رفتم که از زیرش درزی بود که باعث میشد نور بیاد تو
دستمو بالا بردم تا در بزنم ببینم من اینجا چی کار میکنم که یکهو متوجه سروصداهایی که از پشت در می اومد شدم به خاطرهمین همه وجودم شد گوش ببینم صدای کیه و دارن چی میگن
ای بابا چرا نمیفهمی مجبور بودم با ماشین بزنم بهش
د آخه احمق اگه چیزیش میشد چه خاکی توی سرت میکردی؟به اندازه کافی برای به دست آوردنش جرم مرتکب شدیم
دانلود رمان دروغ های آقازاده و مدلینگ
حالا که چیزیش نشده شنیدی که دکتر گفت فقط بیهوش شده
خدا سرشاهده اگه بلایی سرش می اومد من هیچ چیزیرو گردن نمیگرفتم چون همش نقشه های مزخرف خودت بود
اصلا خوبی بهت نیومده من خرو باش خواستم بهت کمک کنم
صدای قدمهایی که داشت به این سمت می اومد باعث شد به خودم بیام رمان طنز به خاطرهمین وحشت زده سریع به سمت تختم دویدمو به زیر ملافه خزیدم خودمو به خواب زدمو سعی کردم نفس هایی که از شدت هیجان و دویدن حسابی بی تاب شده بودو آروم کنم
احساس می کردم تا زمانیکه خواب باشم کسی نمیتونه تهدیدی برام به محسوب بشه
صدای هیچ کدوم از اون پسرا برام آشنا نبود اصلا من پسری توی زندگیم نبود که صدای این دوتا برام آشنا باشه یعنی اینا کین با من چی کار دارن؟
صدای چرخیدن کلید توی در باعث شد لرزش خفیفی توی تنم ایجاد بشه اما سریع به خودم مسلط شدم نباید خودمو ببازم درسته الان تنهام و کسی نیست مراقبم باشه اما نباید یادم بره که من همیشه تنها بودم پس نباید بترسم نباید
در با صدا تقی باز شد پلکامو بیشتر روی هم فشار دادم
این چرا بهوش نمیاد؟
من چه میدونم مگه من دکترم
بیا برو گمشو یه سر گوشی آب بده ببین چه خبره
فعلا بهتره آفتابی نشیم احتمالا تا الان خبر مرگش به گوش پرورشگاه رسیده
چشمام تا آخرین حد ممکن گرد شد وایسا ببینم نکنه اینا منظورشون منم؟ولی منکه زندم هنوز نمردم وای نکنه میخوان منو بکشن
خیلی خب یه جوری خودت راستوریستش کن
نگران نباش همه چیرو به دست بچه ها سپردم وقتی پول خوب بدی کار خوب تحویل میگیری
پسر دوم با لحنی که معلوم بود داره بهش طعنه میزنه گفت:
رمان های توصیه شده :
رمان قلب خونین شیطان | سیده پریا حسینی
رمان پسری از نسل خاطره ها | Harry
یکمی اسمش یه جوریه و نتونست عین جذابیت رمان باشه
حرص درار بود یکمی
ولی خیلی باحال بود 😃
موفق باشی خیلی خوب بود❤️❤️
من فردیم که سالهاست رمانای زیادی خوندم نمیگم بهترینه و به جرات میگم رمانای بهتر ازینم خیلیه اما ایده جدیدی داره و این خیلی جلو میندازدش البته من خیلی دوست نداشتم چون یکم غیرمنطقیه و من به شخصه خیلی رمانایی که متناوب از گذشته میرن به حال و از حال به گذشته رو دوست ندارم اما در کل خوبه
اصلا حرفه ای نیست آنچنان جذابیتی هم نداره