معرفی رمان: رمان قفس چکاوک _ او دختری زيبا از ديار روستا بود...ساده و بی‌آلايش...صدايش می‌زدند پرنده... نامش چکاوک بود... او بعد از فوت پدر و مادرش در راه مشهد، به دست عموی معتاد خود اسير می‌شود. منوچهر عمويش برای جور کردن پول موادش تاروپود و روح دخترک را به حراج می‌گذارد. تا اينکه ارباب جوان روستا، برای انتقامی ديرينه از برادر چکاوک، با دادن مقداری طلا به منوچهر چکاوک را می‌خرد...آيا اين راه نجاتی برای دخترک قصه است؟ يا عذابی سخت؟ دخترک درد و رنج های زيادی در اين راه متحمل وبرده‌ی ارباب هامون بزرگ می‌شود غافل از اينکه روزی چکاوک بدجور دل ارباب هامون را به تاراج قلبش می‌برد و... .   رمان قفس چکاوک     قسمتی از رمان: با قدم‌های کوچک هم قدمش شدم. خانه‌مان ...

  • قفس چکاوک
  • زهرا خزائی
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 731
  • عاشقانه / همخونه‌ای
  • بازدید: 8381
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان زوال مرگ _ (دومین جلد از مجموعه رمان سمبل تاریکی) تلاش برای تصاحب. یکی به دنبال جسم است و دیگری روح را طلب می‌کند! بینابین این حجم از روزمرگی جریاناتی رخ می‌دهد که قربانی‌ای جدید متولد می‌شود. قربانی‌ای که متوجه اتفاقاتی مخوف در پشت پرده آرام شهر می‌شود؛ گورهایی که در قبرستان شهر به طرز مشکوکی خالی شده‌اند!   رمان زوال مرگ     جلد اول مچموعه رمان سمبل تاریکی جلد اول     قسمتی از داستان: دست سرد و استخوانی‌ام را روی شیشه مرطوب و خنک گذاشتم. بارانی که با شدت می‌بارید، گرمای تابستانی را از بین برده بود. قطرات باران روی شیشه سر می‌خوردند. به نظر می‌رسید پنجره تمام شیشه‌ای نیز به حالم اشک می‌ریزد. پنجره بزرگ و سراسری بود، می‌توانستم شهر را در زیر پاهایم تماشا ...

  • زوال مرگ
  • آلباتروس
  • فاطمه اسدیان
  • تعداد صفحات : 666
  • ترسناک / فانتزی
  • بازدید: 1792
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان تا تلافی _ شقایق به شدت از ازدواج با احسان ناراضیه و دوستش، گیتا، سعی می‌کنه تا کمکش کنه و به‌دنبال مدرکیه تا این مردِ به ظاهر آشنا رو از زندگی شقایق دور کنه. بعدها متوجه میشه احسان نیک‌نام دچار اختلال روانیه و همین بهونه‌ای میشه تا احسان رو لو بده و اون رو به تیمارستان ببرن؛ ولی احسان با فرار از اونجا در پی انتقام از گیتا میفته.   رمان تا تلافی   قسمتی از رمان: دستم رو دور شونه‌های شبنم حلقه کردم و با ناراحتی گفتم: - شبنمی! عزیزم، گریه نکن دیگه! همه‌ چی درست میشه. شبنم با هق‌‌هق گفت: - چی‌چی درست میشه گیتا؟ ندیدی کارت کوفتی رو؟ دارن به زور من رو به اون عقاب وصل می‌کنن. خدا! من نمی‌خوام زنش بشم! ماهک ...

  • تا تلافی
  • آلباتروس
  • هالف
  • تعداد صفحات : 180
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 5586
ادامه و دانلود

مقدمه: مجموعه دلنوشته‌ اجبار بر ایثار _ گاهی گاه‌ها، ما مجبور به انجام کارهایی هستیم که ممکن است به بهای جان فرجام پذیرد‌. نبرد از آن دسته کارهایی‌ست که ما مجبوریم به انجامش! دل که مجوز نمی‌دهد بماند، بلکه با منطق عقل هم جور نمی‌شود! ما چو ماهیِ سرخ‌ رنگ عیدی هستیم که اجبارش می‌کنند در تُنگِ کوچک حبس شود و پیکار می‌کنیم برای رفتن به دریا! ما در این ُتنگ می‌جنگیم تا رها شویم. گاه، تقلا‌های ما بی‌بهره است و برنده‌ی بازی، جبر است! ما به اجبار می‌جنگیم، خسته می‌شویم، اما مجبوریم، مجبور…!   مجموعه دلنوشته‌ اجبار بر ایثار   قسمتی از دلنوشته: بسیاری از جوانانی که در جنگ خود را فدای کشورِ خویش کردند، آرزوهای بسیار داشتند. هنگامی که جان از بدن‌شان رقصان به آسمان می‌رفت؛ ...

  • مجموعه دلنوشته‌ اجبار بر ایثار
  • مهشید شکیبائی
  • ریحانه ن‌ف
  • تعداد صفحات : 17
  • اجتماعی
  • بازدید: 964
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان کارد به استخوان می رسد _ «جرأت ندارند که بگویند؛ ولیکن تا کارد به استخوان می‌رسد، لب‌ها را می‌گشایند.» پنهان‌کاری‌هایی زندگی زُلفا را تحت‌الشعاع قرار داده است. با پیدا شدن سوم شخصی مرموز و کینه‌های کهنه‌اش، روزمرگی‌های آرام زلفا کم‌کم رنگ می‌بازند. بوم شوم مرگ، در حوالی عزیزانش کمین می‌کند و او برای حفاظت از آن‌ها مجبور به کنکاش گذشته‌ای می‌شود که مادرش از بازگو کردن آن هراس داشت. و در این بین، همه چیز از آشنایی با مردی شروع می‌شود که زندگی‌اش به طور عجیبی با گذشته‌ی زلفا، گره خورده است... .   رمان کارد به استخوان می رسد   قسمتی از رمان: اولین بار، سقوط را از پله‌های خانه‌ی پدری‌ام، تجربه کردم. درد داشت؛ اما خوبی‌اش این بود که فهمیدم چیزی به نام ...

  • کارد به استخوان می رسد
  • مبینا قریشی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 1257
  • عاشقانه / درام
  • بازدید: 33312
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان هزار و یک بوم _ سایه نقاش از اوان کودکی در رویای عاشقانه و لطیفش عاشق سهراب‌ست، مردی پر از جذابیت‌های خطرناک؛ اما دیری نمی‌گذرد که سایه با دیدن کابوس‌های از گذشته تلخش، پرده از حقایق گذشته کنار می‌رود. در این میان که در گرداب حقیقت و کتمان دست و پنجه نرم می‌کند، عاشقی از دیار زهر و کینه دریچه دیگری از عشق را برایش باز می‌کند. در نهایت دختر جوان سردرگم در کارناوال تاریکی به جستجوی حقیقت و عشق می‌پردازد. رمان هزار و یک بوم   قسمتی از رمان: آب استخر سردِ سرد چون یخچال بود. دست و پایم از کرختی آب سنگین و بی‌حس شده، هرچه در آب تقلا می‌کردم، دستان سفید اشباح مرا با قدرت تمام به پایین می‌کشاندند. به دنبال جرعه‌ای ...

  • هزار و یک بوم
  • طیبه حیدرزاده و فاطمه شیرشاهی
  • زهرا.د
  • تعداد صفحات : 459
  • عاشقانه / اجتماعی / جنایی
  • بازدید: 6477
ادامه و دانلود

مقدمه: مجموعه دلنوشته‌ های نازاد بدون مازاد _ از دل نور خیره‌کننده‌ای به آغوشم فرود آمدی و جسم و جانم را باز نفس بخشیدی! دوگوی براق و خیره کننده‌ات که با دو چشمانم برخورد کرد هم‌ چون صاعقه‌ای پر برکت تمام زندگی‌ام را سبز کرد. دستم را در گیسوان نرم و مخملی‌ات نوازش می‌دهم و هر دو از مهر هم لبریز می‌شویم. من برای تو می‌نویسم و نغمه‌هایم را برایت سر می‌دهم و تو همانی که برای همه‌شان سرشار از ذوقی دل چسب می‌شوی. حالا که تصمیم گرفتم برای تویی که از وجود خودم هستی بنویسم. و تمام آن چه را که بر من گذشت و می‌گذرد را برایت شرح دهم حس بهتری دارم؛ چون بی‌شک تو مثل بقیه نیستی و ...

  • مجموعه دلنوشته‌ های نازاد بدون مازاد
  • نرگس برزن
  • زهرا.د
  • تعداد صفحات : 22
  • عاشقانه
  • بازدید: 2635
ادامه و دانلود

معرفی داستان: داستان کوتاه نیمه ی سیاه _ قهرمان این داستان منم؛ فاطمه شکیبا. در یک روز پاییزی هنگام برگشت به خانه، در میان اعتصاب و آشوب و ناامنی، با یک تهدید خطرناک مواجه می‌شوم؛ طغیان خودم علیه خودم. حادثه‌ای غیرممکن که حالا ممکن شده است؛ انگار هر آنچه بر کاغذ خلق شده، جان گرفته و به دنیای واقعی راه پیدا کرده است. در میان اعتراض‌ها، کسی حواسش به خطری که من و دوستان نویسنده‌ام با آن مواجهیم نیست. وقتش رسیده تا با نیمه‌ی تاریک خودم مواجه شوم... .   داستان کوتاه نیمه ی سیاه   قسمتی از داستان: هوا سرد است و من لباس گرم نپوشیده‌ام. از در آزمایشگاه مهدیه که بیرون می‌آیم، سوز هوای آبان دور بدنم می‌پیچد. خیابان احمدآباد هوا ابری‌ست؛ همان مدلی ...

  • داستان کوتاه نیمه ی سیاه
  • فاطمه شکیبا
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 108
  • اجتماعی / رئالیسم جادویی
  • بازدید: 2754
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان دلم روشنه _ دخترکی که مشکلات زیادی سر راهش قرار می‌گیرن ولی نمی‌تونن از پا درش بیارن. این دختر عاشق یه پسر میشه و خیلی چیزها ازش مخفی می‌مونه؛ ولی همیشه امیدواره به این که خدا کمکش می‌کنه.   رمان دلم روشنه   قسمتی از رمان: درسام خیلی سنگین بودن. من دانشجوی سال اول میکروبیولوژی بودم، توی دانشگاه آزاد؛ ولی می‌خواستم دوباره کنکور بدم و پرستاری قبول بشم. همزمان برای کنکور هم می‌خوندم. خیلی سخت بود ولی شدنی بود. این‌که به آرزوهام برسم غیر‌ممکن نیست. رمان عاشقانه می‌خوام و می‌رسم به امید خدا! دو ساعت گذشت. درسامو تموم کردم و رفتم سر کلاس زیست‌شناسی و بعد از اونم رفتم سمت ایستگاه اتوبوس تا برم خونه. سوار اتوبوس شدم و حرکت کردم. بعد از پانزده دقیقه رسیدم ...

  • دلم روشنه
  • زینب زاهد شادباد
  • غزل زندی
  • تعداد صفحات : 139
  • عاشقانه
  • بازدید: 17193
ادامه و دانلود

مقدمه: مجموعه دلنوشته‌ های نوباوه‌ ی جان‌ ها _کودکی، در عمقِ طوفان‌ها... در گوشه‌ی قبرستانِ دردها... در میانه‌ی جانِ شما، با نفس‌هایی گرم، زنده است و آیینه‌ها را زنده نگه می‌دارد! اما کودک آیینه‌ها خفته‌ست. بیدارش کنید؛ آیینه‌ها در خطرند.​   مجموعه دلنوشته‌ های نوباوه‌ ی جان‌ ها   قسمتی از دلنوشته: کودکِ آیینه‌ها، لی‌لی کنان... به سوی دشتِ لبخندها، آواز می‌خوانَد! لبخندها، در آیینه‌ها منعکس می‌شوند. گرد و غبارِ آیینه‌ها را باید شست. آیینه‌ها باید پاک شوند: از غم از نگرانی از خاطرات. کودکِ آیینه‌ها آواز سر می‌دهد؛ به آوازش گوشِ جان فرا دهید. غم، سر خم کرده است و تسلیمِ آوازِ زندگیِ نوباوه‌ی قلب است. آوازِ کودکی لبخندها را زنده می‌کند! آیینه‌ها را باید شست؛ لبخندها باید انعکاس یابند. *** دستِ نوازش بر تنِ غبارآلودِ آیینه بکش. کودکی دوان‌دوان، از عمقِ چشمانت، در آیینه انعکاس می‌یابد. کودکی از جنسِ لبخند؛ ...

  • مجموعه دلنوشته‌‌های نوباوه‌‌ی جان‌‌ها
  • محرابی83
  • مائده شمس
  • تعداد صفحات : 24
  • اجتماعی
  • بازدید: 1265
ادامه و دانلود