دانلود رمان خاکسترهای خاموش ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان خاکسترهای خاموش تا کی میخوای مفت بخوری و مفت بگردی؟ ما همه با شرایط سختی هزینه ها را پرداخت می کنیم دیگه خرج کردن برای آدمی مثل تو از عهده مون خارجِ. یا خودت را بکش کنار و برو یا اینکه چندماه خرجی و اجاره خونه راکه مفت خوردی و مفت خوابیدی رو جور کن و پرداخت کن.  خوب به خاطر داشت که سراسیمه و خجل زده جلوی بقیه دانشجو ها

از جایش بلند شده و آهسته ازش خواسته بود که جلوی بقیه دانشجوها آبرو ریزی نکند،

ولی دختره بی حیا گوشش بدهکار نبود و پشت سر هم آبرویش را با حرفهایش بیشتر میبرد.

خوشبختانه سر به زنگاه نوشین سر رسیده بود

و با سیاستی که داشت قائله را ختم به خیر کرده بود. آنجا بود

که فهمیدواقعا موندن جایز نیست. دیگر حرفای نوشین اثری ندارد.

باید یک فکر اساسی کند…اینبار نوشین خواهش کرده بود

و یک هفته وقت گرفته بودند که دوباره نزد رئیس دانشگاه بروند

و درخواست خوابگاه کنند.سه گزینه بود که میتوانست انتخاب کند…

یا خوابگاه دانشگاه یا کاری پیدا کند که بتواند از عهده ی

این همه مخارج برآید….و یا برگشت بی چون چرا…!

متاسفانه هیچ کدام از گزینه ها برایش مقدور نبود

،ولی ناامید هم نشد،او فقط ماندن و ادامه دادن برایش مهم بود،تحت هر شرایطی!!

تقریبا یک هفته از ملاقات ستاره و پونه گذشته بود.

در این مدت پونه عمل های زیادی را پشت سر گذاشته بود.

به خاطر سه روز استراحتش مجبور بود شبانه روز وقتش را پر کند.

دانلود رمان خاکسترهای خاموش

دانلود رمان خاکسترهای خاموش

 

رمان عاشقانه عمل هایی که عقب افتاده بود را باید سرو سامان میداد.

بعد از یک هفته وقتی که پشت به میزش نشسته و خیره به منظره ی جالب و

غم انگیز محوطه ی بیمارستان شد، یاد ستاره افتاد که قول داده بود

تا آخر هفته برای ملاقات دوباره تماس بگیرد. ولی هیچ تماسی نبود.

کمی دلش شور دختر را زد… نکند با این تعاریف ،وقت کم بیاورد

و باعث آزارش شود که قابل جبران نباشد. خصوصیات روحی این قشر از دخترا که

چنین آسیب هایی دیده اند را خوب میدانست.اکثرا دچار افسردگی های شدیدی می شدند

که اغلب منجرب به خودکشی یا خودآزاری هایی می شد که کم تر قابل جبران میبود. 

سریع منظره ی غم انگیز را بی خیال شد و به طرف تلفن همراهش

که به خاطر مشغله ی کاری اش خاموش کرده بود رفت.با خودش زمزمه کرد:

– خدا کند که این مدت که خاموش بوده تماسی نگرفته باشه…

قلبش با ضربان بالا میتپید. گوشی را روشن کرد وسریع شماره ی ستاره را که سیو کرده بود

را لمس کرد. چندین بار تماس را تکرار کرد ولی بی جواب ماند!

نهایت دل شوره گی را داشت. دیگر تمرکز برای انجام کاری نداشت.

استرس بدی وجودش را گرفته بود. اصلا دوست نداشت خاطره ی چندسال پیش دوباره تکرار شود…!

مشغله ی کاریش و بی خوابی چند شب اخیرش

و دلشوره ی الانش باعث ضعف اعصاب شدید شده بود،

باید درخواست نوشیدنی میکرد تا کمی از این حالش دور شود. اگر در منزل بود میتوانست چندین نخ سیگار بکشد ولی در محیط کار دستش کوتاه بود. هیچ 

 

پیشنهاد می شود

رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی

رمان ماهمه تنهاییم | اشکی

رمان قاتل سفارشی | ROSHABANOO

 

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 2075 روز پیش

بازدید :3706 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:خاکسترهای خاموش

نویسنده

نویسنده:فاطمه کمالی

ژانر

موضوع:عاشقانه،اجتماعی

طراح

طراح:بهار قربانی

تعداد صفحات

تعداد صفحات:650



افزودن نظر