معرفی رمان:
دانلود رمان خاموشی شب و روز _ دختری بلوچ به نام سمیه که از سن کم مجبور به دست و پنجه نرم کردن با طوفان سهمگین روزگار میشود، و هر لحظه سختتر از قبل پنجه در روحش میکشد؛ اما این طوفان تا کجا ادامه خواهد داشت؟ آیا معجزهی عشق همانند سایر داستانها به سراغ این دختر هم میآید؟ آیا زندگی حقیقی با داستانهای به ظاهر واقعی شبیه هم هستند؟ آن چه در واقعیت بر زندگی دخترک میتازد یک تراژدی بس تلخ و دشوار است نه آن چه مد نظر ذهن خواننده است.
دانلود رمان خاموشی شب و روز
قسمتی از رمان:
– نمیخوام ولم کنید، من راضی نیستم.
– تو غلط کردی مگه دست توعه؟ هر چی ما گفتیم میگی چشم.
باز صدای هقهق گریههایم خانه را از جا برداشت. رمان غمگین به مادرم پشت کردم و به داخل حیاط کوچک خانهمان رفتم.
نور نارنجی تمام آسمان را گرفته بود؛ چشمانم را بستم و نسیم ملایمی صورتم را نوازش کرد. صورتم هنوز از اشک خیس بود و وزش نسیم جایشان را خنک میکرد، حس خوبی بود. کاش مثل همین نسیم آزاد و رها بودم! اصلاً کاش پسر بودم و مثل آنها حق انتخاب داشتم.
صدای سرفهی مرد همسایه را شنیدم به داخل حیاط آمد و سیگارش را روشن کرد. اسمش عبدالله بود. صورت کشیده و سیاه رنگ با ریشهای کوتاه بلند و نامرتب داشت. یک نگاهی به من انداخت و در خانه را باز کرد و پایش را در جاده گذاشت.
آخه خانه ما لب جاده بود و حیاط خانهمان به جز خانه خودمان با دو خانه دیگر مشترک بود. روستامان هم مانند خانهمان کوچک و ساده بود. شغل اکثر مردها هم کشاورزی بود.
جلوتر که برویم بیشتر برایتان از روستا و بقیه چیزها میگویم.
– سمیه بیا داخل دختر.
پیشنهاد میشود
❌حاوی اسپویل❌
خوب بود. کاش اخر رمان یه مرد خوب میومد و مرهمی میشد رو زخمای سمیه و ازدواج میکردن.