خلاصه:
دانلود رمان حکومت بر مرداب چهار سال، همه چیز به چهار سال پیش ختم می شود . چهار سالی که بزرگترین اتفاقات زندگیامافتاد و باتلاقی ساختم که هر روز بیشتر و بیشتر در آن غرق میشدم و دست و پا میزدم. باتلاقی که ناخواسته ساخته شد ، با کمک یک نفر به ظاهر کمک و حالا وقت انتقام است. وقت اثبات کردن آراس، آراس واقعی.
قسمتی از رمان حکومت بر مرداب :
بغض مغرورانه در گلویم رخنه کرده و صدایم را میخراشد، خستهام. انگار باید فکر شانههای
جدیدی باشم. شانههایم تاب تحمل دردهایم را ندارند. دردهایم مدتهاست سرریز میشوند.
کم آوردهام به اندازهی تمام نداشتنهایم کم آوردهام و عجیب خودم را بیشتر از هر چیز دیگری
کم آوردهام، من تنها سهمم را میخواستم
بیرخوت تنم را تکانی میدهم. پالتوی بلند و مشکیرنگم، هر از گاهی آزارم میدهد. برای
این جسم تنگ است؛ اما روحم مهمتر است. ابهتم را چند برابر میکند.
همین کافی است. هیچکس به نقاب سرسختانهی پر از غرورم شک نمیکند. از باغ که میگذرم
چندین نفر مقابلم خم و راست میشوند، اهمیتی نمیدهم و مثل همیشه بیتفاوت از کنارشان
رد میشوم. کامم امروز تلختر از همیشه است. این راحتی فارک هم فهمیده، سگ مشکی
باوفایم گوشهای ایستاده و نزدیکم نمیآید. این حیوان زبان بسته بیشتر از این آدمها میفهمد،
وقتی گرفتهام نباید سمتم بیایند. پوزخند همیشگی روی لبهایم پر رنگتر میشوند. یاد
حرف پدرم میافتم که با دیدن پوزخندهایم میگفت :
_ تو همیشه طلبکاری، حتی اگه ملک سلیمونم بهت بدن بازم این پوزخندت رو داری .
ثانیهای سر جایم مکث میکنم و متوقف میشوم. چشمهای دردناکم را مدتی به هم
دانلود رمان حکومت بر مرداب
میفشارم و بعد به راهم ادامه میدهم. عمارت بزرگی است، اما هنوز یک جای کار میلنگد.
حفرهی خالی در قلبم انگار قصد پر شدن ندارد .
از بعضی نشانه ها فهمیده بودم ارنیکا هنوز به عبارتی زندانی تایلر است
اما دلیلش را نمی فهمیدم . شاید من زود گول خورده بودم رمان پلیسی که اما تایلر کسی نبود که ارنیکای واقعی را پیدا نکند
در حالی که تمامی شواهد و مدارک نشان می دادند که ارنیکای واقعی
همان دختری بود که در آن کافه بار کار می کرد .چند باری مکانشان را پیدا کرده بودم
اما هر بار که خودم را به آنجا می رساندم یا رفته بودند یا سرابی بیش نبود. دو ماه گشتن
نتیجه اش هیچ بود و هیچ .دیگر حتی به مارسل و بلّا هم نمی توانستم اعتماد کنم .
همه ی شهر بر علیه من گواهی می دادند و من یک نفر و تمام شهر در تیم تایلر .
این مرد سی و خورده ای ساله سیاستمدار ترین مرد انگلیسی بود که حتی در تاریخ انگلیس دیده می شد
.با همین سن نسبتا کمش خیلی ها را مثل آب خوردن زیر پا گذاشته بود
و سر خیلی ها را زیر آب کرده بود . جی پی اس کوچک جیبی ام هشدار می داد
و آلارمش فعال شده بود . جستی زدم و به سمتش خیز برداشتم .
متعجب به صفحه ی کوچک مشکی-سبز رنگش خیره شدم . همان طور متفکرانه از جا بر خاستم ،
کلید موتوری که به تازگی برای خودم دست و پا کرده بودم را از روی میز چنگ زدم و چند لحظه بعد موتور سوار در
پیشنهاد می شود
رمان هوایی هوایت زمینی | غزل نارویی
رمان شیاطین هم فرشته اند | roro nei30
رمان شاهزاده ی گدا |ستاره حقیقت جو
یه رمان فوق العاده از نویسنده ای توانا
حتما بخونید و از دستش ندید.
ممنون ژیلا جان بابت قلم سحر انگیز و مسخ کننده ات.
منتظر کارهای بعدیت هستم :*
سلام
تو اطلاعات رمان زدید ۵۰۰صفحه اما ۶۷ صفحه بیشتر نیست
سلام چون دقت کنید رمان بدون فاصله هست
رمان نمیشه گفت در حد همون داستان کوتاهه ۶۷ صفحس