دانلود رمان حکم اجباری
خلاصه :دانلود رمان حکم اجباری عادی میشه!عادت میکنی!به همه چیز؛به نبودنا،عوض شدنا،جایِ خالیا،نخندیدنا،نخوابیدنا…ولی مهم اینه چه جور عادت میکنی…عادت میکنی بعد از هزار باری که صداش زدی و بعد یادت افتاده که دیگه نیست تا جوابتو بده…عادت میکنی بعد از دوستت دارمی که گفتی و بغض کردی از اینکه از لباش دوستت دارم درنیومده مثلِ قبل…عادت میکنی به صندلی خالی رو به روت،به شب بخیر نشنیدن،به فاصله بین انگشتات که خالیه…عادت میکنی به درد کردنِ خنده هات،به یادِ حرفاش افتادن وسطِ گریه و کشیده شدنِ لبات و بیشتر شدنِ اشکات…
پیشنهاد می شود
عادت میکنی به تا صبح زل زدن به سقف و
مرور کردنِ همه چیز از اول و نفهمیدن اینکه چیشد که تهش اینجور شد…عادت میکنیم!
ولی به چه قیمتی؟؟
به قبرها می نگرد. بی کسی و سردی گورستان، در نظرش چند برابر می شود.
با بهت، به تک تک مزارها خیره می شود. دختران و پسران ناکام. پیر و جوان. چقدر بی جان های عزیز روی دستش فراوان بود.
فکر ها هجوم آورده بودند. این که چرا و چگونه پس از مرگ، بدترین و خائن ترین افراد، عزیز و محترم می شوند.
کجای این همه سنگلاخ و سوال و جواب بود؟ چرا جایگاهش را نمی فهمید. چرا کسی او را نمی فهمید. چقدر گله داشت! چقدر بهت! چقدر نا آرامی!
هیچ کس به فکرش نبود! برای دیگران، چشم های خیانت دیده اش، کمترین اهمیت را دارا بود!
کمی دور تر، یلدا هم بود! دوست و همراز. شاید… شاید که نه! حتما نزدیک تر از خواهر!
یلدا بود و هزاران فکر نارس در سرش. دل کوچکش طاقت نا مهربانی دنیا را نداشت. دلش برای دوستش پر می زد. برای دوستی که
ذهنش پر بود
پیشنهاد ما به شما
عزیزانی که رمان رو خوندن لطفا نظراتشون رو اینجا ثبت کنن?
منطقی نبود،طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی،اخیار زن شوهر دار بعد از مرگ همسرش با خودشه،اینکه به زور به خاطر رسم رسآمات مسخره یه روستا یه زن رو به زور واردار به کاری بکنن مسخرس،اون دختر اگه از بیمارستان راه فراری نداشت میتونست به راحتی از همون بیمارستان به پلیس زنگ بزنه و ازشون شکایت بکنه،مگه مملکت بی در پیکرع
با اشکر از نویسنده💜