خلاصه:
دانلود رمان حریق سبز زنگ آخر، زنگ آرایش دخترا برای دلبری از پسرها بود. وقتی که از دوستیهایشان حرف میزدند، حالم از این حرفها به هم می خورد.چند تا از آنها از هدیه هایی که گرفته بودند، می گفتند و اینکه چقدر مهربان و دست و دلباز هستند. مینا میگفت:« هدیه برام مهم نیست، پسر باید خوش تیپ و خوش هیکل باشه». ناهید به حرف او خندید و گفت:« نه اینکه پویا خیلی هم خوش تیپه». مینا چشم غرهای به او رفت و با غیظ گفت:« تا دلت بخواد. هم هیکلش سیکس پکه و هم قدش بلنده
بعد با ناراحتی رو برگرداند. ناهید با تمسخر گفت:«
والا ما به سیکسپک یه چیز دیگه میگیم».
یکی از آخر کلاس گفت:« بابا اینا مهم نیست، اصل یه
چیز دیگه اس». همه به حرف او خندیدند.
یک چیزی در وجودم نعره می کشید و نمیگذاشت، ساکت بمانم
. از جا بلند شدم و با صدایی عصبی گفتم:« رمان اجتماعی شماها میدونید چی دارید میگید»؟
در بین آنها یکی به اسم سارا نزدیکم شد و با لبخند موذیانهای گفت:
دانلود رمان حریق سبز
« از کجا بدونیم که تو دوست پسر نداری؟ شاید نمیخوای بگی. اگه
دوست نداری، نگو، ولی خودتو بهتر و پاکتر از ما هم ندون». از حرفش به
جوش آمدم و داغ کردم. با سرعت فاصله بینمان را با چند قدم پر کردم
و انگشت اشارهام را تهدیدوار به طرفش تکان دادم و گفتم:« ببین چی میگم،
من مثل تو نیستم که هر بار با یکی دم رمان عاشقانه خور باشم و خوشبگذرونم. چون از این جور
رابطهها که آخرش معلوم نیست به کجا ختم میشه، بیزارم. از این به بعد تو هم حق نداری
تهمت بزنی. متوجهی»؟ میخواستم برگردم، که با حرفی که زد،
میخکوب شدم:« پس اون پسره که با ماشین مدل بالای مشکی سه
روزه تعقیبت میکنه، کیه؟ نگو خبر نداری که باور نمیکنم». چشمهایم از تعجب بیشتر
پیشنهاد میشود
رمان قاتلها دوبار میمیرند | فرناز ضرغامی
چند صفحه اس؟!
۱۵۰ صفحه
قشنگ هست ایا که بخونمش