قسمت دانلود
دانلود رمان جادو ( جلد دوم نفرین یک جسد )
نام رمان : جادو
نویسنده : دل ارا دشت بهشت
خلاصه :
در قسمت دوم پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریه مهناز اون رو می برن پیش خودشون یعنی شاهرود. از نظر بقیه همه چیز خوبه ولی در واقع مهناز رنج شدیدی رو تحمل می کنه مثل کابوس های شبانه اش.
در همسایگی خونه پدربرگ مهناز، خانواده ای زندگی میکنن که یکی از اعضای اون خانواده، دختر سن بالاییه که همه دیوونه خطابش می کنن.
مهناز از جانب مادربزرگش روشن میشه که بهتره حتی اگر اون دختر صداش کرد هم جوابش رو نده.
مهناز بی توجه به حرف دیگران با اون دختر همکلام میشه. و متوجه رفتار های عجیب و غیر طبیعی اون دختر میشه. حتی می ترسه که شاید خودش هم به سرنوشت اون دختر دچار بشه و به این فکر می افته که….
قسمتی از متن
مهناز دانشجوی سال اول مدیریت صنعتی دانشگاه شمال- آمل بود. نوزده سالش و یه برادر به اسم مهران داره که یکسال از مهناز کوچک تره. مهناز و مهران با مادر و پدرشون اختلاف سنی کمی دارن و رفتار مادرشون قابل تحمل نیست. پدر و مادر اونها مثل یک شوخی از همدیگه جدا شدن و رفته رفته جدی شد و تلاش مهناز و مهران برای به هم رسوندن اونها بی نتیجه موند.
از طرفی چون مادر اونها مهریه اش رو هم دریافت می کنه دست پدرشون خالی میشه و مهناز برای در آوردن خرج خودش با کمک دوستانش زهرا و ترانه دنبال کار می گرده و عاقبت پرستاری از زنی رو گردن می گیره که از آشنایان دور زهرا بوده. توی یک باغ قدیمی توی یکی از محله های بابلسر.
سلامو خسته نباشید. رمان خیلی قشنگی بود ولی ایکاش مهران نمیمرد خیلی این قسمتش ناراحت کننده بود
سلامو خسته نباشیو به نویسنده رمان . باید بگم من جفت قسمتای رمانو خوندم ولی به نظرم قسمت اول خیلی گیراتر بود و ابهاماتش خیلی کمتر بود . این قسمت خیلی گنگ و نامفهوم بود و انگار نویسنده فقط خواست تمومش کنه تا بارشو از دوشش برداره . خیلی جاها مفهوم نبود . مثلا اینکه کل داستان بخاطر تجاوز نعمت به نرگس بود حالا چندتا ایراد میشه گرفت به داستان . ۱: چرا نگفت که نعمت به نرگس تجاوز کرده اون شب ؟ ۲: چرا اون زن پرستار مهنازو به سردخونه و قبرستون راهنمایی کرد؟ ۳: نرگس بخاطر تجاوز دیوونه شد پس چرا میگفتن با اجنه و ارواح سرو کار داره و آق رو میدید؟ ۴: چرا اون روح جسد مهرانو از آب کشید بیرون؟ ۵: اگه داستان کلا درباره ی تجاوز بود چرا مهناز اطراف نعمت حاله ی سیاه رنگو میدید و اون هاله ی سیاه رنگ داشت تسخیرش میکرد؟ ۶: چرا نرگس همیشه با اخم به مهناز نگاه میکرد؟ ۷: چرا نرگس رو جوری جلوه داد که من تا نیمه های اخر داستان همش نرگسو یه دختر تو سن و سال خود مهناز تصور میکردم؟ این ها همش نشانه ی ضعف نویسنده تو رمان نویسی هست .
کاملا درسته
رمان بسیار خوبی بود اشکالاتی نیز داشت کعه دوست عزیزمون گفتن ولی در کل رمان خوبی بود .