دانلود رمان تنها با یک تصادف
خلاصه:
دانلود رمان تنها با یک تصادف این رمان برا اساس واقعیت است…عشقولانه بارون شروع به باریدن کرده بود و از حیاط، صدای حاج مرتضی مداح که با ناله و شیون مردم قاطی شده بود، به گوش میرسید. برای لحظه ای، صدای حاج مرتضی که با صدای رعدوبرق آسمون یکی شده بود، دلم رو لرزوند. حس و حال عجیبی داشتم؛ در…پایان خوش
پیشنهاد می شود
قسمتی از رمان :
بارون شروع به باریدن کرده بود و از حیاط، صدای حاج مرتضی مداح
که با ناله و شیون مردم قاطی شده بود، به گوش میرسید. برای لحظه ای،
صدای حاج مرتضی که با صدای رعدوبرق آسمون یکی شده بود، دلم رو لرزوند.
حس و حال عجیبی داشتم؛ در صداش یه چیزی بود. از پله ها پایین رفتم و از صحنه ای که در مقابلم بود، بی اراده، اشک از چشمام سرازیر شد.
مردم توی این بارون شدید، عاجزانه به سر و صورت خودشون میزدن
و گریه میکردن؛ با صدای زنگ گوشیم، از فکر بیرون اومدم. اون را از جیبم
بیرون اوردم و به شماره ای که روی صفحه بود، نگاه کردم. نام امید رو که دیدم،
تعجب کردم. خیلی خنده دار بود! خودم این اسم و شماره رو در گوشیم،
ذخیره کردم و خودم هم نمیدونم کیه! هرچی فکر کردم،
یادم نیومد که اون کیه با این حال گوشی رو جواب دادم:
-بله بفرمایید؟
یکم بی معنی بود :/
یکم از رمان نگذشته اینا عاشق هم میشن