مطبوعات و حزبیون آن را یک اقدام سیاسی قلمداد میکردند. چنین چیزهایی برای
شهر ما خیلی غیرعادی نبود. گروهبانی که مسئول آموزش ما بود، آدم سختگیر
و خشنی بود. در عین حال که با نیروهای فداکار و زحمتکش خود مهربان بود،
اگر کسی از فرمانش سرپیچی میکرد یا به هر شکلی در کارها کوتاهی
میکرد، با بددهنی و تنبیههای شدید به
استقبال او میرفت. اکثر سربازها از او متنفر بودند و در هر خلوتی به
او بد و بی راه میگفتند. او میگفت:” جنگیدن کار دشواریه، حتی اگر چندین
سال تجربه داشته باشی. میدونید چرا؟ چون هر بار دشمن به یه
شکل و به یه رنگی در میاد. میبینی که رو به روت ایستاده؛ اما افکارش رو نمیتونی بخونی .در عین حال
که نقش یه آدم خوب رو بازی میکنه، میتونه تو جلد نیروهای خودی بره و از درون، اونها رو نابود کنه.