دانلود رمان بی گناه
خلاصه:
دانلود رمان بی گناه درمورد دو دوسته که پلیسن.با دو دنیای متفاوت.یکی بدشانس و دیگری خوش شانس (البته تا حدودی).اسمش رو بیگناه گذاشتم چون تو این رمان همه بیگناهن..میگم همه چون همه به یه نوعی درگیر این پرونده میشن..هرکدوم یه دغدغه ای دارن که هبچکدوم مسبب اتفاق افتادنش نبودن..همه دارن از دست یک نفر که داره بازی رو می چرخونه,بازی می خورن و خودشون نمی فهمن.نمی فهمن که همه این کارا هیچه..فقط نجات دادن مهمه.نجات عزیزانی که وارد این جریانات شدن.خواسته یا ناخواسته.
رمان اسکیزوئید | jasmine کاربر انجمن یک رمان
نام رمان : بی گناه
نویسنده :estahrij
ژانر: پلیسی – جنایی.
این رمانم, برخلاف رمانای دیگه ام از یک زبان نیست.بلکه از سه زبان گفته میشه,به همراه راوی.
این رمان غمگین نیست.شادم نیست.معتدله..گاهی آرام وگاهی طوفانی..
قسمتی از متن :
وارد خونه شدم.مثل همیشه بوی غذا رو استشمام کردم.با وجود خستگی زیاد,یه لبخند روی لبم اومد.
داشتم کفش راحتی پا می کردم که صدای ساناز رو شنیدم:سلام بابایی.
نگاش کردم.با یک عروسک توی دستش,وسط هال ایستاده بود.کفشمو پا کردمو رفتم سمتش.
کیفمو گذاشتم زمینو بغلش کردم:سلام مخمل بابا.خوبی عزیزم؟
بعد صورتشو بوسیدم.خنده شیرینی کرد که دلم ضعف رفت براش:مرسی بابایی.خوب خوبم.
نوک دماغشو گرفتمو گفتم:قربون حرف زدنت بره بابایی.
همونطور که بغلم بود,رفتم سمت آشپزخونه.
گفتم:مامانی کجاست؟
بادستش به بالا اشاره کرد:اتاقتون. …
بعد خودشو خم کرد سمت پایین.روی زمین گذاشتمش:افرین دختر بابا .
باهمون اخم رفت سمت مبل.چه قدر پرتوقع بود .
رفتم سمت اتاقم.بادرزدن وارد شدم:اجازه ست؟
سیما که روبه روی آینه میز پاتختی ایستاده بود به سمتم برگشت
رفتم سمت اتاقم.بادرزدن وارد شدم:اجازه ست؟
سیما که روبه روی آینه میز پاتختی ایستاده بود به سمتم برگشت
رمان اسکیزوئید | jasmine کاربر انجمن یک رمان
قشنگ بود من خیلی دوستش داشتم 🙃