خلاصه:
ادامه رمان از جایی شروع میشه که محمد صاحب دختری هست که کسی خبر نداره و پسری که پدر و مادرش را محمد کشته هم بزرگ شده و میخاد انتقام بگیره چه شخصی بهتر از دختر محمد و این میشه شروع بازی پسره جهت رسیدن به دختره و عاشق کردنش عجیب ترین اتفاق دنیا عشقه! چون هر بار که گناهش رو می بخشی انگار از دست دادنش برات سخت تر میشه!
این یه قانون که داستان ما ازش پیروی می کنه… اون شب خیلی شب مزخرفی بود. هم برای سکوتی که بینمون افتاده بود و هم ترس این که یهو برگرد بهم بگه از خونه من برو بیرون! حتی بهش فکر می کردم هم بدنم می لرزید! کجا باید می رفتم! بی پول و مدرک!
رفتم تو اتاقم و تا توجهش رو جلب نکنم تا که یهو بخواد بگه از خونه من برو بیرون!
دو سه روز حرفی بینمون زده نشد … نه من غرورم اجازه میداد که کوتاه بیام و نه اون اصلا ناز کشیدن بلد بود!! یعنی این مرد جز رفتن به باشگاه و ورزش کردن هیچ کار دیگه این تو عمرش انجام نداده واقعا ! اصلا هیچی نمی دونست از رفتار با خانم ها …
خلاصه که چند روز از ترس این که بندازتم بیرون به موقع غذا و قهوه و چاییش رو میدام و بر می گشتم تو اتاقم …
باربد
به بهانه ی بدهی پدر دنیا رفتم خونه نحس فرزاد تا خدمتکار های که الان خونه فرزاد کار می کنند رو ببینم تا یکی از عکس های خواهر محمد رو برام بیاره
با کلیدی که خود فرزاد تاکید می کرد : «که هر موقع اومدی این جا در نزن با کلیدی بیا داخل تو برای این خونه ای »
دانلود رمان بگذر از جانم جلد دوم
دانلود رمان جلد دوم بگذر از جانم وارد خونه شدم و به طرف در ورودی آپارتمان حرکت کردم …
برج نوساز و بزرگی که فقط درآمدش از این ساختمون می تونست صد ها ملیون باشه و من احمق فقط نشستم و دیدم که با پول های من چقدر برای خودش مال برداشت
یه آه کشیدم و وارد خونش که تو طبقه آخر بود شدم
خونه تو سکوت بود ! چند قدم برداشته بودم که یکی از خدمتکارا اومد و خم شد جلومو گفت :
– سلام آقا خوش اومدین
خب این اولیش …
– فرزاد کجاست ؟
-ایشون در حال حاضر خونه نیستن
-فقط تو تو خونه ای ؟ خدمتکارای دیگه کجان ؟
– بله در حال حاضر سه نفر خدمه داریم
– بگو بیان کارشون دارم
رفتم رو مبل نشستم و منتظر بودم تا صف بشن … بهترین فرصت بود چون فرزاد هم نیست
سه نفر جلوم ایستادن … یه خانم میان سال … یه دختر جوون …و یه خانم لاغر و بداخلاق …
هر سه سلام دادن و جواب دادم و گفتم :
– من می خوام خونمون رو تمیز کنم کدوم یکیتون یک روز می تونه بیاد اونجا و پول خوبی بگیره ؟
زن میانسال – آقا ناراحت میشن
– فقط یک روز یه کمکی می خوام ! خانمی که همیشه می اومد رفته شهرستان و الان به یکی از شما احتیاج دارم . چهار برابر حقوق یک روزتون بهتون پول میدم .
دختر جوونه سریع گفت :
– آقا من میام
– باشه پس فردا منتظرتم
سرش رو انداخت پایین
– نه آقا تا آخر هفته مرخصی ندارم . می تونم جمعه بیام فقط
– چهار روز دیگه، درسته ؟
رمان های توصیه شده ما:
دانلود رمان بگذر از جانم جلد اول
رمان اسرار فوق محرمانه (جلد سوم حلقه جادویی) | س.زارعپور
چطوره رمان کسی نخونده ؟؟؟!!!
واقعا عالی بود
سلام یه سؤال
چرا آخرش انگار جوریه که ادامه داره؟ 😑
سلام شاید نویسنده قصد ادامه دادن داشته باشند
اگر ادامه داشته حتما روی سایت قرار میدیم