دانلود رمان بهای یک بهانه
خلاصه :
دانلود رمان بهای یک بهانه طناب دار جلوی چشماش بود و یه چهار پایه کهنه که با کوچیک ترین حرکت ممکن بود پایه هاش بشنکه زیر پاهاش..ترسیده بود ، اینو صورت خیس از عرقش و لرزش دستای بستش نشون میداد …کی گفته سر بیگناه تا پای دار میره اما بالای دار نمیره ؟؟
رمان های دیگر ما:
نام رمان : بهای یک بهانه
نویسنده : TeLePaTii
مقدمــــه :
طناب و انداختن دور گردنش …حاج ستوده همیشه یه ذکری می گفت ..چی بود ؟؟؟
چشماشو بست ..یادش اومد ، زیر لب زمزمه کرد
تو هــم روزی ع ا ش ق میشـــوی…مثــل من…
تو هم روزی میفــهمی نگــاه کردن در چشمانش چه حالیــــ دارد…
میفهمیــــ طعم این بی احساسیــــ ها را…
طعم این او را داشتن ها را…طعم این بی محلیــــ ها را…
الان هرچه هستیــم یادت نـرود قبلا چگونه بودیم…
تو هم روزی میفــهمی نگــاه کردن در چشمانش چه حالیــــ دارد…
میفهمیــــ طعم این بی احساسیــــ ها را…
طعم این او را داشتن ها را…طعم این بی محلیــــ ها را…
الان هرچه هستیــم یادت نـرود قبلا چگونه بودیم…
برای آن روزهایی که هیچوقت برنمیگردد کلمه یــادش بخیر کافیست…
یـــادش بخیر نگــاهمـــ که میکردی نگاهت ک میکردم…دیگر همه چیز بــی معنی بود
جز تو،جز چشمــانت،جــز عشق…پایان خوش
یـــادش بخیر نگــاهمـــ که میکردی نگاهت ک میکردم…دیگر همه چیز بــی معنی بود
جز تو،جز چشمــانت،جــز عشق…پایان خوش
الان هرچه هستیــم یادت نـرود قبلا چگونه بودیم…
برای آن روزهایی که هیچوقت برنمیگردد کلمه یــادش بخیر کافیست…
یـــادش بخیر نگــاهمـــ که میکردی نگاهت ک میکردم…دیگر همه چیز بــی معنی بود
یـــادش بخیر نگــاهمـــ که میکردی نگاهت ک میکردم…دیگر همه چیز بــی معنی بود
قسمت دانلود
تعداد صفحات: ۲۲۲ صفحه pdf،۸۴۰ صفحه پرنیان
منبع تایپ:رمان بهای یک بهانه | TeLePaTi کاربر انجمن نودهشتیا
رمان خوبی بود. قلم روان و شیوایی داره ممنون ازتون