دانلود رمان بهار ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان بهار یه دختره تنها و زجر کشیده… اما…موفق…با برادری که با نداشتن نسبت خونی از هرچی برادر بیشتر هوای خواهرشو داره…سختی های زیادی و متحمل شدن تا به این سن و این موقعیت رسیدن…خیلیا ترکشون کردن خیلیا استخون لای زخمشون بودن…خیلیا هم همه جوره باهاشون

نام رمان:بهارنام نویسندهpaarmiidaa
ژانر :اجتماعی -احساسی

سختی های زیادی و متحمل شدن تا به این سن و این موقعیت رسیدن…
خیلیا ترکشون کردن خیلیا استخون لای زخمشون بودن…خیلیا هم همه جوره باهاشون بودن..موندن..مثل یه دوست…مثل یه خانواده…
احساسی که جوونه میزنه…شکل میگیره… اما مگه میشه راحت همه چیز رو به دست آورد؟! سر راهشون پره مشکله…پر سختی…اما سختیاس که یه احساسو عمیق میکنه…پخته میکنه..

عشق قدیمی که بر میگرده…میگه پشیمونه…اما رفتارش اینو نمیگه…

تصمیمی که گرفته میشه و پاش وایسادن صبر میخواد…گاو نر میخواهد و مرد کهن…
رمان اول شخصه و گوینده تغییر میکنه
کارن_شجاع و دلیر،همدم و یار
اهورا_وجود مطلق و هستی بخش
بهار_شادابی
بهارک_همچون بهار
اول رمان یه روند معمولی داره اما کم کم تغییر میکنه..کم کم شخصیتا دچار تغییر و تحول میشن..
موضوع رمان کاملا متفاوت با رمانای دیگس..شاید اولش معمولی بنظر بیاد اما کمی از اولاش که بگذره میبینین که اینطور نیست..

دانلود رمان بهار

دانلود رمان بهار

 

 رمان عاشقانه جاده ها خودشان هم نمیدانند که عامل وصل اند یا جدایی!
جاده میپیچد اما من نمیپیچم اخر هیچگاه از راه راست منحرف نشده ام.
سبقت ممنوع!هنوز جاده از تصادف قبلی پاک نشده!
بوق زدن ممنوع!شاید در این نزدیکی کلاغی خواب باشد.
لطفاً بوق نزنید!پروانه تازه روی گل نشسته است!
با دنده لج حرکت کنید بحث خصمانه است!

طبق عادت همه ی این چند سال شاید بهتره بگم طبق عادت همه ی طول زندگیم بدون اینکه ساعت بزارم، از
رختخواب پامیشم. هیچوقت به یاد ندارم که با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شده باشم. یعنی هیچوقت خواب
سنگینی نداشتم،اصلا بهتره بگم خواب نداشتم. ساعت روی دیوار نگاهی انداختم، هنوز یه عالمه وقت داشتم تا
شروع سمینار. میدونستم باید حسابی قوی ظاهر بشم انقدر که فرصتی نمونه تا دیگران بخوان خودی نشون بدن.
• اولین سمیناری که تو ایران شرکت میکنیم. بعد از اینکه اومدیم،بعد از اینکه برگشتیم تا بمونیم، تا همونجایی
که باختیم همه چیو ببریم، تو هیچ سمیناری شرکت نکردیم و فقط صبر کردیم. صبر کردیم تا مهمترین سمینار
برسه و حالا که رسیده آماده تر از هر وقت دیگه ایم.
اول یه دوش اب سرد تا حسابی کرختی بدنم از بین بره. بعد از اینکه دوش گرفتم سریع موهامو فقط خشک کردم
و همه رو سفت بالا بستم.یه شلوار مشکی و مانتوی یشمی و مقنعه هم گذاشتم تا بپوشم. به خودم نگاه کردم. یه
نگاه سریع و اجمالی . پوست سبزه موهای قهوهای و ابرو های صاف که یه درجه از موهام روشنتر بود. دماغ کاملا

پیشنهاد می شود

رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی

رمان ماهمه تنهاییم | اشکی

رمان قاتل سفارشی | ROSHABANOO

1/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 2997 روز پیش

بازدید :8598 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:

نویسنده

نویسنده:

ژانر

موضوع:

طراح

طراح:

تعداد صفحات

تعداد صفحات:

منبع

منبع:



افزودن نظر