خلاصه :
دانلود رمان بنده احساس به خونه برگشتم.احساسم به من گفت برگرد.گفت حالا که دلت شکسته و قراره عشقی در کار نباشه برگرد.برگشتم و از سر لجبازی گذشته ی خاک گرفته ی خانواده مو دوباره از زیر خاک فراموشی بیرون کشیدم و به یاد بقیه انداختم و هیاهویی از کارم به پا شد و همه جلوم وایسادن وقتی از تصمیمم با خبر شدن.وقتی فهمیدن می خوام قاتل مادرم رو ببخشم.همه حتی اون.سهیل.عشقم.یا بهتره بگم عشق سابقم و بعد
ژانر : عاشقانه معمایی
ناگهان تنها شدم و فکر کردم تنهام.اما بازم دو تا چشم مراقب نذاشتن
تنها بمونم و این بار هم ایلیا مثل بچگیهام کنارم موند و … پایان خوش
آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم…
به خونه برگشتم.به خونه ای که پر بود از خاطره های دور و قدیمی و خاک گرفته.
خاطره هایی که خیلیاشونو یادم نبود و یادم نمیومد و
بعضیاشونم از همون بچگی دفن کرده بودم توی ذهنم.به خونه برگشتم.
خونه ای که دیوارای بلند آجریش آدمو دلتنگ می کردن و دلو پر می
کردن از غصه ، غصه های قدیمی و جدید و اومده و نیومده و این احساسو
به آدم میدادن که زندونیه…زندونی…با اومدن این کلمه یاد پدر افتادم و
با خودم گفتم چه فرقی می کنه آدم توی زندون باشه یا توی این خونه زندگی کنه ؟
یاد پدر افتادم اما قبل از اینکه اجازه بدم بیاد توی ذهنم جولون بده
و سیاه مست کنه و عربده بکشه و فحش بده و شیشه
یاد پدر افتادم اما قبل از اینکه اجازه بدم بیاد توی ذهنم جولون بده
و سیاه مست کنه و عربده بکشه و فحش بده و شیشه
لینک های دانلود
لینک دانلود پاک شده است
منبع : بنده احساس | م.الف.سپید کاربر انجمن نودهشتیا
