دانلود رمان بانوی کوچک
خلاصه :
دانلود رمان بانوی کوچک ما تواین رمان یه ساره خانم داریم که حدودا۲۱ سالشه و یه اقا شهروز داریم که سنش ۳۷-۳۸ساله. این رمان یه رمان ارومه. قراره همه چیز اروم پیش بره قراره تنش کمی داشته باشیم ودر ضمن قول میدم که همه تون عاشق شخصیتها مخصوصا شهروز بشید توجه توجه این یه رمان عاشقانه است وخبری از توش نیست پایانشم خوش
رمان های دیگر ما:
قسمتی از داستان
بازم نگاه خسته مومیدوزم به دورتادورباغ.بایه نفس عمیق حجم زیادی
از هوای سرد اواخرپاییزو وارد ریه ام میکنم.من عاشق این باغ شده بودم
.روی تاب نشسته بودم که درب اتوماتیک عمارت بازشدوماشین مشکی رنگ
بزرگی وارد حیا ط شد .من این ماشینو خوب میشناختم.به راننده نگاه کردم
سعید بود پسر مشهدی رحیم ورباب خانم که حالا بعداز سربازی شده بود راننده ی اقا
.نگاه متعجبموبه ماشین دوختم سابقه نداشته اقا بدون خبر واسه ناهاربیادخونه حالا
لابد خبری شده بود که اقا واسه ناهار اومده.ماشین جلوتراومد و نزدیک من
ایستادودرماشین بازشدواول ازهمه کفشهای مشکی واکس زده اش روبیرون گذاشت
بعدپیاده شدمثل همیشه تیپش عالی بود باکت وشلوار اب نفتی براقی که پوشیده بود
واقعاجذاب شده بود.سرموبالا اوردمو چشم دوختم به موهای مشکی براقش
که فقط کمی اطراف شقیقه هاش سفید شده بود نگاهمو اوردم پایین ترو
دوختم توچشماش وغرق چشمای مهربونش شدم صورت جذابش که هنوز تومرز۴۰سالگی
می تونست خاطرخواه های زیادی رو دنبال خودش بکشه ومن دختر ۲۲ساله ای بودم که هنوز…
واقعاجذاب شده بود.سرموبالا اوردمو چشم دوختم به موهای مشکی براقش
که فقط کمی اطراف شقیقه هاش سفید شده بود نگاهمو اوردم پایین ترو
پیشنهاد می شود
رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی