معرفی رمان:
دانلود رمان این مغز با افکارش به فروش می رسد _ همهچیز از آنجایی شروع شد که بار زندگی گردنش افتاد. بعد اتفاقی که افتاد ماجرای عجیبی پیش اومد. از فرارش تا پاکسازی شهر، قاتل روانی و… چند رفیق که اتفاقات پیچیدهای براشون رخ میده.
آدمها تغییر میکنند؛ اما این تغییر فرق داشت. اون رو از یه آدم مثبت و فرشته، تبدیل به آدم سرد و شیطانی کردن که میتونه به راحتی همه رو شکست بده.
اما در زندگی همهچیز اون جوری که فکر میکنی خوب پیش نمیره!
دانلود رمان این مغز با افکارش به فروش می رسد
قسمتی از رمان:
وارد داروخانه شدم. بوی الکل زیر بینیم پیچید. از این بو متنفر بودم چون یاد آمپول میافتادم و همین باعث استرسم میشد.
نسخه رو دادم و داروهایی که برای جانا بود رو داد. خسته و بیحال بعد یه تشکر به سمت بیمارستان رفتم. وارد سالن شدم و ته سالن نگاهم به آینهی قدی افتاد. دختر سادهای بودم؛ هیچ کس از گذشتهم خبر نداشت البته خود من هم خبر نداشتم.
لباس کت کرمرنگم به شلوار چرم مشکی که پوشیده بودم میاومد. دانلود رمان جنایی موهام رو بسته بودم و همیشه میبستم. عینک طلایی هم دکوری میزدم.
چند سال بود که خارج از ایران زندگی میکردم. درسم رو تموم کرده بودم و تو چند شغل فعالیت میکردم. با یادآوری جانا سریع وارد اتاق وی آی پی شدم. چشمهاش رو بسته بود و زیر اون همه دستگاه و چیزهای عجیبی که بهش وصل بود، خوابیده بود.
صمیمیترین کسی که اطرافم بود نباید الان حال روزش این باشه. حق بچهی تو شکمش این نبود.
– هوی خانم خانما! بلند شو برات خوراکی خریدم.
آروم لای چشماش رو باز کرد و لبخندی زد. قرص رو دستش دادم.
پیشنهاد میشود
رمان تیتراژ اخر زندگیم | صبا طهرانی
دانلود رمان خاطراتی که قاتل اند
دانلود رمان وقتی قوانین شکسته می شوند
قلمتون ضعیفه و باید بهتر بشه. توصیفها هم همینطور و اینکه اصلا موضاعت رو ادامه نمیدادید و خیلی از این موضوع به اون موضوع میپریدن و این باعث میشه نشه رمانتون رو باور کرد و ادامه داد.🙏🏻
سلام.
والا من چیز زیادی نفهمیدم از رمان خیلی در هم و مغشوش و متشنج و بی سر و ته بود شبیه خلاصه ی خزارتا داستان پشت بند هم بود
ان شاالله که رمانای بهتری از نویسنده ی عزیز منتشر بشه
سلام
لطفا انتقاداتم درج کنید فقط پیامهایی که حاوی تمجید و تشویقه بدرد یک نویسنده نمیخوره.
این رمان انتها و وسط و پایان نداشت اصلا مشخص نبود چی به چیه و کی به کیه و هی پرش داشت و انگار هزارتا داستانو توی چندصفحه جا دادی بدون هیچ ارتبا-ی امیدوارم شاهد کارای خوب از نویسنده باشیم
واقعا رمان بیخودی بود،اصلا وقتتونو واسه خوندنش تلف نکنین،حتی یه موضوع از موضوعات داستان سر و ته نداشت،انگار هر لحظه نویسنده داشت به ریش خواننده میخندید،من اصولا نظر نمیدم مخصوصا نظر منفی،ولی حس میکنم با خوندن این رمان به شعورم توهین شد