خلاصه:
رمان عاشقانه به فصل قبلی (عمارت خون) مرتبط میشه و باید اول رمان عمارت خون خوانده بشه چشمانش را به ارامی و البته به سختی باز کرد . کمی که گذشت همه چیز در ذهنش نقش بست … آن شش نفر ، درگیری بین آنها ، خوردن خون دختری به اسم هلیا ، کشته شدن او توسط دختری به نام نفس و مرگ او …، اما حال دوباره زنده شد ، فهمید که تکه چوبی از سقف بر تنش افتاده و لبانش بر زمین که خونی
بود برخورد کرده است .اما حال دوباره زنده شد ، هه داشت آن ۲۴۶ سال زندگی را از دست میداد ،
از جایش بلند شد و رفت تا کمی از خون های بیرون تغذیه کند ،
هنگامی که رفت احساس بوی دود به دماغش خورد ، درب اصلی خانه را که باز کرد اتش بر داخل اتاق زبانه
کشید . به هر سختی بود خودش را از آن عمارت به اتش کشیده شده بیرون کشید و از دور عمارتش را که در
حال سوختن بود و ان شش نفر که در حال اعتراف به عشقشان بودند نگاه میکرد ،
در دل به هر شش نفر پوزخند معنا داری زد و با خودش گفت : آری این عشق را به بدبختی تمام می کند ، این
یعنی انتقام به ارزش خون …
دانلود رمان انتقام به ارزش خون
دانلود رمان انتقام به ارزش خون صبح خیلی سرحال از خواب بیدار شدم ، بلاخره بعد مدت ها داشتم تو خونه و تو اتاق خودم می خوابیدم و دیگه نداشتم اون همه جنازه حال بهم زن رو ببینم ، منظورم از ترس نیست ولی دیگه واقعا خسته شده بودم
رفتم و یه دل سیر صبحانه کامل خوردم و وقتی برگشتم تو اتاق دیدم گوشیم داره زنگ می خوره . نفس بود .
من : سلام تنفسسسسسسی
نفس: سلام ترییییییی
من : خوشم میاد نمیتونیم اسم همو مثل آدم صدا بزنیم ،
نفس:اول خودت شروع کردی
من : باشه بابا تو خووووووب
نفس:داشتم نا امید می شدم از پاسخ دادن به دوست عزیزت
من : داشتم صبحونه می خوردم
نفس : میگما .. ام ….. چیزه …
من : بحرف ..
نفس : میگم فرد خاصی بهت زنگ نزد ؟
من :چرا زد ، تو بودی
نفس : من خیلی خاصم. تو زندگی تو ؟ از کی تا حالا؟
من: تو زندگی من که نه تو زندگی خودت تازه چون یکم خل میزنی خاص به حساب میای
پارت ۲
(ترنم)
نفس : تررم
من: جااام
نفس : کوفت و جانم ، تو از بییییییی شعوریته که به من میگی خل
من: تو از بییییییی فرهنگیته که به دوستت میگی بییییییی شعور
پیشنهاد میشود
دانلود رمان دختری در کوچه پس کوچههای ونک
نه جلد اول قشنگ بود نه جلد دوم