خلاصه:
دانلود رمان الهه بانو عشق فقط یک حس علاقه ی ساده نیست ! گاهی عشق تمام زندگی یک مرد میشود … در روح و جانش ریشه میدواند و تمام وجودش را برای خود میکند ! حرف میزند در مورد عشق حرف میزند … نگاه میکند عشق را میبیند … لمس که میکند لطافت عشق را احساس میکند … راه میرود به سمت عشق میرود …
نفس که میکشد بوی عشق را استشمام میکند …
او هر کاری که میکند برای عشق است …
حالا فرض کن عشق را به یکباره از آن مرد بگیرند !!
جنون حق اوست یا نه ؟
دامن بلند لباسم را در دستم گرفتم و پله ها را آرام آرام بالا رفتم .
سکوت محض خانه را فقط صدای کشیده شدن دنباله ی بلند لباسم روی پله ها میشکست
. آنقدر آهسته از پله ها بالا میرفتم که هیچ صدایی از کفش های پاشنه دارم بلند نمیشد .
خانه نیمه تاریک بود و طبق دستور ، هیچ کس در آن حضور نداشت الا من !
انگار که در گوشه گوشه اش گرد مرده پاشیده باشند ، بوی مرگ میداد ، بوی جدایی ، بوی لحظه هایی پر ازتنهایی !
به آخرین پله که رسیدم نگاهم روی در بزرگی که سمت راستم بود، ثابت ماند .
اولین باری که پا در این خانه گذاشتم خیلی کنجکاو بودم تا داخل این اتاق را که به نظرم زیباترین در دنیا را داشت
ببینم اما حالا حتی دلم نمیخواهد از یک کیلومتری اش رد شوم اما …
اما مقاومت چه فایده ای دارد ؟؟ دیگر کار از کار گذشته است …
دانلود رمان الهه بانو
مقاومت کردن در این زمان و این شب درست مثل دست و پا زدن در عمق دریاست ؛
دست و پا زدنی که شاید چون دیگر امیدی به زنده ماندن نداری حتی فکرش هم
به ذهنت خطور نمیکند ! آن زمانیکه دیگر تمام رمان عاشقانه ریه ات را آب پر کرده و تو فقط به
این می اندیشی چه قدر فرصت زندگی ات زود تمام شد … چه قدر مرگ نزدیک است !
چه قدر فرصت زندگی ام زود تمام شد … چه قدر مرگ نزدیک است !!
به سمت در قدم برداشتم ، دست سردم را روی دستگیره ای که
سردتر از دست من نبود گذاشتم و آرام پایین کشیدم .
سرم از سنگینی آبی که ریه هایم را پر کرده بود سنگین شده بود .
دست بی جانم کنار تن بی جان ترم افتاد و سرمایی عجیب در وجودم دوید ،
وای که عمق دریا چه قدر جای سرد و تاریکی ست !
در با صدای تیکی باز شد و خود به خود کنار رفت ، قلبم تیر کشید
اما باز هم به روی خودم نیاوردم تا بتوانم همچنان به این بازی شوم ادامه دهم !
گفته بودم که دست و پا زدن فایده ای ندارد !
پا به آن اتاق نحس گذاشتم و در را آرام بستم و به آن تکیه دادم .
نگاهم را از کفش های نگین کاری و دامن پف توری ام بالا آوردم
و به اتاقی که روزی آرزوی دیدنش را داشتم دوختم . اولین چیزی که دیدم مثل خاری دردناک در قلبم فرو
رفت ؛ تخت دو نفره ی مشکی رنگی که با رو تختی همرنگ خودش پوشانده شده بود .
رزهای سرخ و برجسته ی روی رو تختی در میان رزهای طبیعی ای که روی آن پرپر کرده بودند
گم شده بودند و با تمام زیباییشان به من دهن کجی میکردند . اتاق با شکوهی بود با شکوه برایش کم بود ،
زیبایی و ظرافت به کار برده شده در دکوراسیون و طراحی اش را هیچ جا ندیده بودم اما چشمانم
پیشنهاد میشود
رمان درد دیرینه ی عشق | Dnya20
رمان خل و چل ها هم عاشق میشوند | Arshido.ABB
رمان طولانی بود و من ترچیح دادم قبل از وقت گذاشتن براش اول مطمعن شم آخرش خوبه یا ن. تهش به هم نمیرسن و دختره با یکی دیگه ازدواج میکنه. ۱۰۰۰ صفحه بخونی درمورد عشق ۲ نفر و توی ۴ صفحه اخر سرانجام یکی دیگه برسه به دختره :/
ب هرحال من نخوندمش…
عزیزم! پایان تلخ بودن یک رمان دلیلی بر بد بودنش نیست. من تقریبا این رمان رو خوندم کم و بیش اگه از بعضی از اشکالات فاکتور بگیریم،قلمشون هم خوبه و موضوعشون هم بد نیست.
لطف کنید با کامل نخوندن نظر نزارید.
با تشکر از نویسنده عزیز!
خانوم یا آقای ….. عزیز. بنده نظر شخصی خودم رو عنوان کردم. ۱۰۰۰ صفحه وقت گذاشتن برای رمان باید به یک سرانجام مطلوب برسه . و مطلوب من پایان تلخ نیست. درنتیجه ترجیح دادم نخونمش. درضمن من گفتم که نخوندمش و درمورد اتفاقات میانه داستان اظهار نظر نکردم که الان بخوام بازخواست شم. نظرمو عنوان کردم تا خواننده هایی که سلیقه شون مثل منه بعدا از خوندنش پشیمون نشن.
اگه یکم با چشم بازتر کامنت منو بخونید میبینید که درمورد اتفاقات رمان یا قلم یا هرچیز دیگه ای نظر ندادم و حتی نگفتم رمان بدی بود که الان شما بخواین حرف من رو نقض کنید یا توبیخم کنید بخاطر نظر اشتباهم. فقط اونچه که باعث شد رمان رو نخونم مطرح کردم
به علاوه، شما خودتون هم میگین کم و بیش رمان رو خوندین نه کامل،پس طبق گفته ی خودتون نباید نظر بدین!!!
حرف آخر: نظردادن یا ندادن بقیه هیچ ارتباطی به شما نداره که بخواین امر و نهی کنید بابتش پس اگر کامنتی هم میخواین بذارین نظر خودتون رو بگین نه اظهار فضل درمورد کامتت بقیه 🙂
سلام . ممنون از سایت خوبتون، رمان قشنگی بود، قلم خوبی داشتن نویسنده، ولی کاش سرنوشت قشنگتری برای آرش رقم میخورد ، البته درسته که قرار نیست همیشه همه ی شخصیتا عاقبت بخیر بشن توی رمان ولی وقتی یه رمان رو میخونیم ناخوداگاه دوست داریم تمای شخصیتای مثبت داستان عاقبت بخیر بشن ، در مورد این رمانم همینطور کاش ارش حداقل حرفه ایی که اینقد بهش علاقه داشت رو کنار نمیذاشت
وای خیلی قشنگ بود … با اینکه آخرش خیلی غم انگیز بود اما یه عاشقانه ی ناب بود که خیلی خوب و واقعی لمسش میکردم … امیدوارم این رمان یه جلد دوم هم داشته باشه !
واقعا عالی بو من که خیلی خوشم اومد دوست عریزم هر کجا هستی همیشه شاد و سلامت باشی در پناه حق و موفق باشی
دلم برای ارش خیلی سوخت حقش نبود ولی گاهی روزگار بازیایی باهات میکنه که تصورشم نمیتونی بکنی ???
سلام به همگی
ممنون از تعریفا و نقداتون دوستای عزیزم !
همه ی این حرفا برای من ارزشمنده ! دوستون دارم !❤❤
سلام.من این رمان رو با دقت خوندم صادقانه بگم با تک تک جملاتش زجر کشیدم ولی به سختی تحمل کردم به نظرم این رمان گاهی انقدر فانتزی ودور از واقعیت میشد که از تعجب دهنم باز میموند. کاملا معتقدم این رمان باید در دسته ی رمانهای تخیلی باشه چون اگه ما به خداوند اعتقاد داشته باشیم که هممون داریم ومتوجه ماهیت ودلیل زندگی شده باشیم،باور داریم که هیچگاه خداوند زندگی رو به هیچ بنده ای از بندگانش تا اخر عمر تلخ وزهر نمیکنه منظورم کاراکتر ارش بود زندگی مجموع تلخیها وشیرینیهاست واز عدالت خداوند به دوره که بنده ی خوبی مثل ارش تا دنیا دنیاست زجر بکشه …ارش ارش ارش ایکاش نویسنده ی عزیز به مخاطباش توضیح میداد که چرا تا این حد یک کاراکتر مثبت روبادستهای خودش بالا برده وباشدت هر چه تمامتر به زمین کوبیده این در ححالیه که چنین سرنوشت شومی رو برای شخصیتهای منفی چون جمشید و پری وسهیل نمی بینیم.
خانم فاطمه گفته بودند سرانجام مطلوب من هم موافقم ولی اسمشو میذارم پایانی بر پایه ی منطق
ومنطق داستانی میگه: پر رنگ کردن پاداش برای ادم خوبا و تشدید مجازات برای ادم بدا.
ببخشید پر حرفی کردم.امیدوارم نقدم باعث تکدر خاطر نویسنده محترم نشده باشه.ممنون
سلام . این رمان را خوندم خیلی عالی و زیبا بود
من این رمان رو خوندم و عالی بود، یه رمان عاشقانه که جذبت می کنه. واقعا دست نویسنده درد نکنه.
ببخشید رمان جلد دوم هم داره؟!
من چون خودم تجربه نویسندگی دارم میدونم که هر نویسنده پایان داستان هر اتفاقی رو برای شخصیت ها رقم بزنه 《 مخصوصا پایان های تلخ 》 داخل ذهن خودش یه جوری اون اتفاق رو پیش میبره یا جور دیگ تعبیر میکنه
میخواستم ببینم خانم شریفی شما هم سرنوشت آرش رو چجوری نقد کردین
البته دلیل بر بی احترامی نباشه کنجکاو شدم
رمان بسیار زیبایی بود و از نظر من رمانی بود که با تمام تلخ بودن پایانش بازم به دل مینشت و احساسات آدم رو برانگیخته میکرد
اگر جلد دوم هم داشته باشه کاشکی در جلد دومش سرنوشت آرش هم به خوبی رقم بخوره
من هنو رمانو تموم نکردم اما شماها ک میگین آخرش بد تموم میشه دیگ نمیخام بخونمش:-\
سلام دوستان
من این ۱۰۰۰ صفحه رو کامل خوندم.
باید خدمتتون عرض کنم که من خیلی رمان میخونم
شاید آدم احساسی نباشم چون دلم به حال آناهید نسوخت ولی باید بگم نصفه شب ساعت دو که داشتم این رمان رو میخوندم یهو بلند زدم زیر گریه به حال آرش
آرش بنده ی خوبی برای خدا بود و من فکر میکنم که خداوند اگر هم یه سختی سر راه بنده ش بزاره دلیل بر اینه که دوستش داره و میخواد امتحانش بکنه
به نظرم آرش بنده ی خوبی بود و مثل دوست عزیزی که فرمودن خدا نمیخواد بنده ش آنقدر عذاب بکشه
ولی آناهید بچه ی بی کس گیر آورده بود؟ که آنقدر عذابش داد؟
آرش چرا باید آنقدر سختی میکشید و جوونیش زهرش میشد؟
من ۱۰۰۰ صفحه خوندم
به احترام وقتی که ما خواننده ها گذاشتیم باید رمان مطلوب تری رو میدیدیم
دلم خون شد برای آرش
کل ۱۰۰۰صفحه رمان رو خوندم
اصلا اصلا اصلا فکر نمیکردم انقد یه رمان عاشقانه بتونه جذبم کنه
و باز هم اصلا اصلا اصلا فکر نمی کردم با گذشت دو روز از اتمام رمان، هنوز هم تمام قد برای آرش اشک بریزم…
خیلی قلم گیرایی داشت نویسنده
هرچند اشکالاتی هم وارد بود، چه از لحاظ سناریو که نوع بیان
ولی به هرحال رمان فوق العاده ای بود
سلام
تنها بازنده این رمان آرش بود و من هر بار که تو ذهنم مرور میکنم بند های آخر رمان رو از ته وجودم احساس غم دارم