خلاصه:
دانلود رمان المپیاد عشق صدای مامان، که مدام اسمم رو صدا می زد شنیدم .در اتاق رو باز کرد و اومدداخل ! هنوز، زیر پتو بودم، به ساعتی که روبه روم به دیوار آویزون پرسیدم : مامان جونم، کلاس چی؟ خندید. نمی دونم چه کلاسی !مهین زنگ زد. گفت بهت بگم، تا یک ربع دیگه حاضر بشی میاد دنبالت .
گفت همون کلاسی که تو عاشقشی ! خدا رو شکر مامان جان، که تو عاشق یک درس و کلاس شدی! شاید این طوری، فکر بورسیه گرفتن و رفتن از اینجا از سرت بیافته !
چشم هام گرد شده بود، خندیدم .
_این دختره آدم نمی شه !بعدشم مامان خانوم، رمان جدید من واقعا دوست دارم بورسیه بشم،
توروخدا قبول کن !
مثل همیشه بحث رو عوض کرد! کلافه شد.
-بلند شو، مهین الان میاد .
سر تکون دادم .
_ چشم !
گوشیم رو برداشتم، به مهین زنگ زدم اما جواب نداد !
خودش فورا پیام داد :
دانلود رمان المپیاد عشق
-چته ؟ یک ربع دیگه جلو خونتون هستم ها! بدو…
خندیدم. می دونست اگه جواب بده؛ فحش بارون می شه !
جوابی ندادم، ازجا بلند شدم .
از این کلاس و درسش متنفر بودم .
آخه، این طور که مهین می گفت، کلاس شلوغی بود رمان عاشقانه و من اصلا دوست نداشتم .
برعکس من، مهین !
عاشق این درس و البته؛ استادش بود !
دست و صورتم رو آب زدم و با آرامش مشغول صبحانه خوردن شدم !
مامان با تعجب نگاهم می کرد .
_ چی شده مامان خوشگلم؟
_ چرا حاضر نمی شی؟ الان مهین میاد !
در حالی که لقمه ام، رو می جویدم گفتم :
-حاضرم دیگه! فقط مانتو می پوشم !
منتظر جواب مامان نشدم. به اتاقم رفتم .
صدای آیفن و بعد مامان اومد :
-فرناز؟ بیا عزیزم، مهین جون اومده .
تو آینه، نگاهی به خودم انداختم و از زیر نگاه متعجب مامان گذشتم .
در، رو، باز کردم !
پیشنهاد میشود
رمان روشنتر از آفتاب | سروش۷۳
دانلود رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم)
عالی بود خیلی خوشم اومد بهترین رمان بود
خیلی قشنگ بود ، واقعا یه جاهاییش اشکم درومد