خلاصه :
دانلود رمان افسانه و واقعیت یه دخترکه زخم زیادی از زندگی و خانوادش خورده برای همین به شدت از خانوادش دلخوره و تبدیل به یه دختر سرد ومغروروبی احساس شده…با خودش احد بسته به هیچ وجه به کسی اعتماد نکنه و وابسته نشه اما با یه تلنگر توی زنگیش همه چیز تغییر میکنه گرفتار عشقی میشه که نه باورش داره ونه میدونه که معشوقش از ۸ سال پیش دلشو بهش باخته…و این جاست که ماجرا شروع میشه و
دانلود رمان افسانه و واقعیت یه دخترکه زخم زیادی از زندگی و خانوادش خورده برای همین به شدت از خانوادش دلخوره و تبدیل به یه دختر سرد ومغروروبی احساس شده…با خودش احد بسته به هیچ وجه به کسی اعتماد نکنه و وابسته نشه اما با یه تلنگر توی زنگیش همه چیز تغییر میکنه گرفتار عشقی میشه که نه باورش داره ونه میدونه که معشوقش از ۸ سال پیش دلشو بهش باخته…و این جاست که ماجرا شروع میشه و
نوشته shamim708 کاربر نگاه دانلود
نام رمان: افسانه و واقعیت
ژانر رمان: اجتماعی , عاشقانه
به نام آنکه پروانه بودن برای آن را دوست دارم…
مقدمه:
هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
دانلود رمان افسانه و واقعیت
خونه مرا دوباره به پیمانه میکنی
ای آنکه دست به سر من کیشی! بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی
ای عشق سنگدل که به آینه سر زدی
در سینه ی شکسته دلان خانه میکنی؟
بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
عشق است و گفته اند یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
پسرداستان همه کار میکنهرمان پلیسی تا این دختر که تبدیل به کوه یخ شده
ای آنکه دست به سر من کیشی! بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی
ای عشق سنگدل که به آینه سر زدی
در سینه ی شکسته دلان خانه میکنی؟
بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
عشق است و گفته اند یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
پسرداستان همه کار میکنهرمان پلیسی تا این دختر که تبدیل به کوه یخ شده
رو به خودش علاقمند کنه و عشق پاکشو بهش ثابت کنه اما کارش انقدرا
که فکر میکنه آسون نیست.پدر ومادر پسره چون خانواده مذهبی
که فکر میکنه آسون نیست.پدر ومادر پسره چون خانواده مذهبی
و سر شناسی هستن به این باورن که این دختر لایق پسرشون نیست.اینجاست که همون یه شعله
کوچولوییکه توسط پسره تو قلب دختره روشن شده بود هم خاموش
کوچولوییکه توسط پسره تو قلب دختره روشن شده بود هم خاموش
میشه و دختر از خانوادش بیزار تر میشه چون با عث این تحقیر رو پدرش میدو نه که به خاطر
حماقتش که ۱۰ سال پیش کرده بود. اما پسره اصلا قصد نداره که دوبارهاین دخترو که همه زنگیشه از دست بده…پایان خوش
حماقتش که ۱۰ سال پیش کرده بود. اما پسره اصلا قصد نداره که دوبارهاین دخترو که همه زنگیشه از دست بده…پایان خوش
دلنوشته های کاربران یک رمان:
آموزش تایپ رمان در انجمن یک رمان
دانلود دلنوشته قلبی برای تو میتپد
?
بد نیست
لطفا به املای کلمات هم توی رمان ها دقت کنید
بعضی از رمان ها پر از غلط املاییند
مثلا اینجا “احد بسته”؟؟؟!!!
“عهد بسته”!🙄