دانلود رمان ازدواج من بخش اول خواستگاریهای بی سرانجام هست؛ تلاش شده تا در یک پارت یا نهایتا دو پارت یه خواستگاری که به دلیلی بهم میخوره و به نتیجه نمیرسه رو بررسی کنه. ایرادها هم از نگاه پسر، و هم از نگاه دختر نوشته شده، چون شخصیت های داستان حضور دائمی ندارند، گذرا از این قسمت رد شده و بیشتر شبیه مجموعه داستانک به نظر میرسد تا داستانی واحد. بخش دوم آشنایی و ازدواج این دو نفر هست، رئیس دختر که پسرخاله ی پسر هست
و برای دختر احترام زیادی قائله، در انجام مقدمات یک جشن تبلیغاتی از هر دو کمک میگیره
و تعمدا باعث آشنایی این دو میشه. وقتی رغبت هر دوشون به ادامه آشنایی
و ازدواج رو میبینه برنامه ریزی میکنه در یک سفر کاری که دختر باید شرکت میکرده،
خودش با پسره هم شرکت میکنند تا سه روز این دو همدیگه رو محک بزنند.
و در مورد نقطه نظرهاشون باهم صحبت کنند. دانلود رمان ازدواج من
در بخش سوم، این دو زیر یک سقف میروند، علیرغم دقتهای وسواس گونه ای که
هردو برای ازدواج داشتند ، متوجه میشوند باز هم اختلافات زیادی بینشون وجود داره؛
دخالت دیگران، مشکلات اقتصادی، لجبازیها ، سوتفاهم ها، دو بهم زنیهای دیگران،… باعث دعواها و …
رمانی که پیش رو دارید برگرفته از واقعیت است . مربوط به چند زندگی
مختلف که بر بستری از تخیل پیاده سازی شده .
این داستان از سه بخش تشکیل شده است .
بخش اول : خواستگاری های بی سرانجام. خواستگاری هایی که هر یک
به دلیلی به مرحله بعد راه پیدا نمی کنند . از آنجایی که در اصل داستان
نقشی ندارند . خیلی بر روی این قسمت مانور داده نشده و بیشتر داستانک ها مجزا هستند ، یا مجموعه داستان .
بخش دوم، آشنایی لیلا و سیاوش و ازدواجشان و بخش سوم ،
دانلود رمان ازدواج من
بعد ازدواج این زوج و مشکلاتی که برای بیشتر زندگی ها به صورتهای مختلف پیش می آید .
امیدوارم از خواندن این رمان لذت ببرید و ذره ای به آگاهی هایتان افزوده شود .
وارد خونه شدم و جعبه ی شیرینی رو روی میز گذاشتم. مامان اسپند رو دور سرم چرخوند و گفت:
_مبارک باشه، به سلامتی، لاحولولاقوهالابالله، بترکه چشم حسود. حالا چهجوری هست؟
راضی هستی؟ شیفت شبم داری؟ تعطیلات چی؟ تعطیلات هم باید بری؟
چند درصد به تو میدن؟ اصلا مریض داره یا باید تازه تبلیغات کنی؟ دانلود رمان ازدواج من
-یواش مادر من، یکی یکی، برای منی که تازه شروع کردم شرایطش خوبه، جزئیاتش هم بیخیال.
با ذوق زیاد بهم نگاه کرد. محبت مادرانه در نگاهش پر میکشید.روی مبل روبه روم نشست و با جدیت گفت:
-معافیتت رو که گرفتی، خونه هم که هست، قرارداد کار هم که بستی.
دیگه باید برات آستین بالا بزنم، یه دختر دیدم پنجه آفتاب،…
جعبه شیرینی رو باز کردم و گفتم:
-قربون دستت مامان، من پنجه و چنگال نمیخوام. دختر خوب خودم سراغ دارم. به وقتش خبرت میکنم.
روی تخت دراز کشیدم و چهره فرشته همکلاسیم توی ذهنم ظاهر شد. یه دختر بانمک
و دلنشین که شیطنت و متانت رو باهم داشت.همیشه برام قابل احترام بود و الان که
به ازدواج فکر میکردم، کیس مناسبی به نظرم میرسید.
خاطرات مشترکی رو که با فرشته در دانشکده داشتم رو مرور کردم. کامپیوترم رو روشن کردم دانلود رمان ازدواج من
و وارد گروه همکلاسیها شدم. تمام پیامهایی که از روز اول
تشکیل گروه تا الان گذاشته بود رو خوندم، دوباره و دوباره.
خیلی مسخره بود.
عالی بود .. خیلی دوستش داشتم
خیلی خیلی عالی بود …
توصیه می کنم کسایی که مجردن بخونن به شدت خوبه
مهیا جان عزیزم شما یک رمان بهتر بنویس اگر میتونی
سلام به نویسنده عزیز
رمان فوقالعاده قشنگی نوشتین، قلم قشنگی دارین و چقدر خوب بود که فقط احساس و تصمیم گیری بااحساس تو این رمان نبود. احساس و منطق درکنار هم زیباست.همچنین اموزنده بود، دوست دارم بدونم نویسنده چندساله هستند که اینچنین بادرایت و فکر باز نوشتن.
مرسی از کتاب خوبت و امیدوارم بازم شاهد قلم قشنگت باشم.