دانلود رمان ازاد اختصاصی یک رمان
اما دیگه اون ها رفته بودن واقعا وضعیت بدی بود. فکرش رو بکنید که تو یه هوای سرد زمستونی با لباس های
خیس بر عکس با یه پا از درخت اویزون باشی! پام داشت کنده میشد. احساس میکردم همه ی محتویات
معدام داره میاد تو دهنم. هر چی فحش بلد بودم ونبودم به اون یارو داده بودم. به نظر میرسید اسمش آزاد
باشه. آخه آزادم شد اسم؟! بری بمیری با اون اسمت که من رو بدبخت کردی. وای خدا پام کنده شد چند
ساعتی بود که همون طور آویزون بودم؛ هوا کم کم داشت تاریک میشد. از سرما میلرزیدم، پای راستم کاملا
بی حس شده بود؛ حالم واقعا بد بود، چشمام رو روی هم فشار دادم. ای خدا چرا من این طوری بودم. تو بد
ترین شرایطم از هوش نمیرفتم؛ اگه بی هوش میشدم حداقل