دانلود رمان احساس آنا ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان احساس آنا خمیازه ای کشیدمو به ساعت نگاه کردم اوه اوه ساعت پنج بود چقد خوابیده بودم از جام بلند شدم رفتم یه آبی به سر و صورتم بزنم به خودم تو آینه نگاه کردمو لبخندی زدم

مامان باز کنار چرخ خیاطی بود

مامان بسه دیگه داری خودتو از بین میبری دیگه نمیزارم انقد کار کنی

مامان لبخندی زدو گفت

من حالم خوبه دخترم مشکلیم ندارم

اگه همینطوری ادامه بدی زبونم لال حتما یه چیزیت میشه

مامان از جاش بلند شدو گفت

بیا پا شدم خیالت راحت باشه

نشست رو فرش و درحالی که داشت با انگشتاش بازی میکرد گفت

میگم آنا نمیخوای بری پیش پدرت الان دیگه وقشته

با غم به مامان خیره شدمو گفتم

اگه من واسش مهم بودم تا الان حتما خودش سراغی ازم گرفته بود مامان همه کس من تو این دنیا تویی

مامان با چشای اشکی بهم خیره شدو گفت

اما تو هم حق یه زندگی راحتو داری

دانلود رمان احساس آنا

دانلود رمان احساس آنا

 

الانم راحتم مامانی درسته تو یه کاخ زندگی نمیکنمو یه ماشین لوکس زیرپام نیست ولی عوضش تورو دارم و خوشبختم تازه من سرکار میرم وضعمونم بهتر میشه الانم پاشو قربونت برم پاشو برو دراز بکشو استراحت کن بقیه ی کارا رو خودم انجام میدم

مامان باشه ای گفتو رفت تو اتاق

آهی کشیدم وقتی چاهار سالم بود پدرو مادرم از هم جدا شدن به گفته ی مامانم وقتی بابام میاد

خواستگاری مامانم بابام هیچی از دار دنیا نداشته جز همین خونه ک از پدرش به همین یه دونه پسر ارث رسیده و انگاری یه عمم داشتم که اون موقع ازدواج کرده بوده خانواده ی مامان وضعشون خوب بوده و خانواده ی سرشناسی بودن

واسه همین با ازدواج این دوتا مخالفت کردن و میخواستن مامانو به زور به عقد پسر عموش در بیارن اما مامان با بابا فرار میکنه و پنهونی با هم ازدواج میکنن و میان تو این خونه چند وقت بعد پدربزرگم از دنیا میره

و معلوم میشه دخترشو که مامانم باشه از ارث محروم کرده و همه ارثشو داده به تک پسرش که یعنی داییم باشه داییم و زنشم بدون اینکه فکر کنن یه خواهر دارن هرچی هست و نیستو جمع میکنن و واسه همیشه میرن خارج

مامان میگه بابام همیشه بلندپرواز بوده مثل اینکه یه روز رئیس شرکتی  رمان طنز که بابام توش کار میکرده

بهش پیشناهاد میده وقتی میخواد تو شیراز شرکت بزنه بیاد کمک دستشو شرکتو با هم اداره کنن بابام از خداخواسته با مامان خداحافاظی میکنه و بار و بندیلشو میبنده و میگه به زودی میاد اما بعد از مدتی درخواست طلاقش واسه مامان میادو بابا با دختر همون مردپولدار که چندسال از خودش بزرگتره و از شوهرش طلاق گرفته و یه پسر داره ازدواج میکنه

 

پیشنهاد می شود

رمان بی‌شعوران | فاطمه پناهی(Niyosha22) 

رمان مرزهای بی‌قانون | marzieh-h 

دانلود رمان کاش نبودم

دانلود رمان انکار

کتاب عاشقانه اشتباه کردم

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 928 روز پیش

بازدید :2507 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

احساس آنا

نویسنده

آواشرلی

ژانر

عاشقانه/اجتماعی

طراح

ستاره سیاره

تعداد صفحات

250

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر