خلاصه رمان :
دانلود رمان ابلیس و ساده لوح نیلوفر که از کنایهها و رفتارهای تحقیرآمیز اطرافیانش خسته شدهاست برای تغییر سرنوشتش تصمیم به ترک شهر و محل زندگیاش میگیرد. با این تصور که برای خودش آیندهای بهتر بسازد، به دنیایی جدید وارد میشود؛ اما طولی نمیکشد که متوجه میشود این تغییر آسان نیست! او با پاکی و سادگیاش پیش میرود غافل از اینکه در این دنیای پرهیاهو، شیطان در کمین دلهای ساده است!
مقدمه
شنیدهاید که میگویند زیبایی بخش مهمی از زندگی است؟!
گاهی چنان مهم میشود که تمام زوایای زندگی را تغییر میدهد و گاهی کمترین اهمیتی ندارد! ممکن است با داشتن آن یک ملکه بشوی و پیروز دنیای رقابت باشی و گاهی هم ممکن است در عین زیبایی، بازنده و تنها باشی!
سرم را بلند میکنم و به آسمان پهناور و ابری خیره میشوم؛ زیبا و پر از ابرهای سفید و پراکنده، آنچنان که چشمهایم را مجذوب زیباییاش کرده است!
قسمتی از رمان:
نفسم را پرصدا بیرون دادم و نگاهم را گرفتم. حالا به جز مراسم خواستگاری، مراسم صحبت در مورد مشکل هتروکرومیا که من داشتم و باعث شده رنگ چشمهایم متفاوت باشد، هم اضافه شد. خدایا هتروکرومیا دیگر چیست که از بین هزاراننفر که احتمالش خیلی کم است نصیب من بخت برگشته باید میشد؟ بخاطر این مرض، یکی از چشمهایم عسلی روشن و یکی سبز تیرهست!
دانلود رمان ابلیس و ساده لوح
دانلود رمان اجتماعی این مسئله برای خیلیها ناآشناست و حتی شاید نام هتروکرومیا را هم نشنیده باشند!
در اولین دیدار ممکن است چشمهایم برای بعضیها ترسناک و عجیب باشد.
همین مسئله باعث میشد دوران مدرسه با هرکسی که من را مسخره میکرد یا حرفی در مورد چشمهایم میزد
دعوایی راه بیندازم و تقریباً هر روز مادرم را به مدرسه بکشانم!
درست همان موقع نازنین و مرد جوان برای صحبت کردن به اتاق رفتند.
درست است که کمی حسودم، اما برای خواهرم خوشحال هستم.
ازدواج بخش مهمی از زندگی هر فرد است که میتواند زیبا و لذت بخش باشد.
هنوز نمیدانم وقتی یک مرد از دختری خواستگاری میکند و یا عاشقش میشود، چه احساسی دارد؛
شاید هم قرار نیست هیچگاه این احساس را تجربه کنم!
البته شاید مردها حق دارند که به سمت من جذب نشوند!
از دختری خوششان بیاید که رنگ چشمهایش باهم متفاوت است؟
و موهای فرفری دارد که دستهای از لابهلای موهای جلویش هم سفید است؟
و به قول بعضیها این یک نشانه است که از وقتی به دنیا آمدم همراه من بوده!
غیر از آن معضل دیگری هم دارم که با فکر کردن به آن مغزم سوت میکشد!
آهی کشیدم و غمگینانه سرم را پایین انداختم
شاید باید فکر ازدواج با یک جوان را از سرم بیرون کنم
و در آخر همسر یک پیرمرد زوار در رفته شوم که فقط نیاز به یک پرستار دارد که داروهایش را سروقت به او بدهد!
آه خدایا ممنونم، بخاطر موهای فرفریام، چشمهای عجیبم، چهرهی معمولیام و عینکی که از بچگی روی چشمهایم تحمل کردم!
صدای مادرشوهر آیندهی نازنین من را از افکارم جدا کرد.
– خوب، نیلوفرجان تو چیکار میکنی؟
عینکم را روی چشمهایم جابهجا کردم و لبخند کمرنگی زدم.
– کلاس خیاطی میرم.
رمان های عاشقانه پرطرفدار:
رمان این عشق مرد میخواهد | آرزو توکلی
چرا دان نمیشه
سلام لینک ها اصلاح شدند
رمان بسیار زیبا و جذب کننده ایه به همه ی عزیزان پیشنهاد میشه.
رمان قشنگی بود… خوشم اومد
خسته نباشید به نویسنده عزیز
سلام
رمانی باحالی بود. طنز قلمتون هم جالب بود ان شالله کارای بعدی بترکونید
موفق باشید ♥
سلام رمان زیبا و جذابی بود ممنون از نویسنده عزیز
وای خیلی قشنگ بود
حسابی تا اخر داستان خندیدم
واقعا از اون رمان همخونه ایای قشنگ بود
دستت درد نکنه با این قلمت
خیلی خوشم اومد
خیلی رمان باحالی بود ممنون از نویسنده عزیز
خیلی قشنگ بود و نسبت به رمان های الان که همشون تکراری هستن این رمان بهترین توصیه است چون تکراری نیست وخیلی جذب کننده است
مرسی بابت این رمان جذاب کلی خندیدم
خیلی قشنگ بود توصیه میکنم بخونینش
زیبا بود و متن روان و قابل توجهی داشت این ک این دختر احساسات خودش رو اینجوری ابراز میکرد قابل توجه بود ممنونم از نویسنده محترم
عالییییییییییییییییی بود ممنونم از نویسنده عزیز بابت همچین رمان محشررررررررری💋💋💋💋💋💋💋
رمان جالب و زیبایی بود و موضوعش اصلا تکراری نبود
رمان جالبی بود موضوعش اصلا تکراری نبود خوشحالم از اینکه خوندمش
سلام و خسته نباشید..
رمان خیلی قشنگی بود موضوع کاملاً جدید و زیباا
دست نویسنده عزیز درد نکنه بابت نوشتن این رمان جذاب❤
سلام و خسته نباشید..
رمان خیلی قشنگی بود موضوع کاملاً جدید و زیباا
دست نویسنده عزیز درد نکنه بابت نوشتن این رمان جذاب❤
موفق باشید..
خیلی رمان جالبی بود و طنز به زیبایی در اون به کار رفته بود
خسته نباشید میگم به نویسنده ی عزیز❤
انشالله کارای طنز دیگه ایم بنویسید
رمان فوق العاده یی بود أفرین به ذهن خلاق نویسنده واقعا رمان عاشقانه و طنز اینو میگن خیلی خنده دار بود از اول رمان تا اخرش کلا خندیدم امیدوارم یادم همچین رمان هایی بنویسید
خیلی قشنگ بود، ممنون که نقش اول داستان مثل تمامی داستانها زیباترین و بهترین نبود، خیلی شبیه زندگی واقعی بود و قلم بسیار پخته بود، من که تو دوروز تمومش کردم و اصلا نتونستم ازش دل بکنم، تنها انتقاد کوچکی که میتونم داشته باشم این بود که:به نظرم درگیری باخود شخصیت زیاد بود، به طور مثال نیلوفر خودش با خودش خیلی حرف میزنه و خودش هم جواب خودش رو میده، یه جاهایی من لجم درمیومد ازینهمه روده درازی….. البته اینهم سلیقه است، عالی بود، به امید کارهای بیشتر از شما نویسنده خوب
عالی… کلیشه ای نبود… قلم روان و داستان جالبی داشت
عالیییی و زیبا
خیلی رمان قشنگی بود اینکه از اول داستان شخصیت مرد رو واضح نشون نداده بود رمانش رو غیر قابل پیش بینی هم کرده بود موضوعشم خاص بود دست نویسنده درد نکنه واقعا
رمان بی نظیری بود، کلی باهاش حال کردم و خندیدم. خیلی خاص بود.
دم نویسنده گرم
رمان خیلی قشنگی بود واقعا به نظرم بسیار زیبا به موضوعش پروبال داده بود این که نمیشد فهمید هرکس نقش واقعیش چیه خواننده رو بسیار جذب میکنه وباعثش میشه رمانو با انگیزه تر بخونه
امیدوارم دوباره رمانی به این زیبایی بنویسید
موضوع کلیشه ای نبود و طنز خوبی داشت؛ولی برای کسایی ک تازه رمان خوندن رو شروع کردن
خیلی جای کار داشت تا بتونه ی رمان خوب بشه
نویسنده پتانسیل نویسنده عالی شدن رو داره
اگر ب اصطلاح رمان خوان هستید و خیلی رمان های قوی (مثل درهمسایگی گودزیلا،سقوط،در امتداد باران، تمنای گرگ و … ) رو خوندید و توقع بالایی از رمانی ک میخونید دارید این رمان رو توصیه نمیکنم
اخطار ===اسپویل
داستان خیلی خوب شروع شد موضوع جالبی داره همین قضیه است که وادارم میکنه تا اخر بخونم و ببینم چی میشه ولی دختره فوق العاده بچس و این طرز فکر یک دختر ۲۷ ساله نیست من فعلا ۱۱۰ صفحه خوندم و از این چند صفحه چند انتقاد دارم اول از همه این که چرا مادرش که ۲۷ سال تمام بزرگش کرده براش نگران نیست و باهاش تماس نمیگیره و دوم بی احترامی های که نیلوفر تو ذهنش نسبت به زیبا خانم داره اونم وقتی که اینقدر زنه مهربون و دلسوزیه و (طرز برخوردش با بچه ها و حیوانات ) مورد بعدی سام اصلا هم ادم بدی نیست ولی تو این ۱۰۰ صفحه صد دفعه گفت سام خیلی بی ادب موذی شیطان صفت و بی حیاس که اصلا این جوری نیست و یکی چیزی که خیلی رو مخمه طرز فکرش نسبت به شوهر کردنش و زود وا دادنشه جوری که حتی سام هم فهمید که از رهام خوشش امده ولی در کل موافقم که نویسنده پتانسیل نویسنده شدن رو داره ولی به شرط این که شخصیت ها واقعی تر و طرز فکرهای پخته شده تری داشته باشن که هر خواننده ای بتونه با داستان و شخصیت ها ارتباط برقرار کنه
قشنگ بود🙂
معرکه بود خیلی باهاش کیف کردم 😂
عالی بود دمت گرم
خیلی عالی بود … ممنونم💙