خلاصه رمان :
دانلود رمان آرام نا آرام دختری که سکوت کرده، آرام نیست! او درد دارد… دردی از جنس عشق، غم و خشم… پسری که در تلاش به زبان آوردن دختر است، تنها یک مرد نیست! او نیز درد دارد… دردی از جنس عشق، خواستن و جبران…دختر و پسر داستان در پیچ و خم زندگیشان به هم بر میخورند! مردانگی پسر دختر را به وجد می آورد و زنانگی دختر پسر را! اما آیا به وجد آمدن آنها به عشق میرسد؟
این رمان اختصاصی سایت یک رمان است.
به نام خدایی به نوشتن شروع میکنم که عشق را در وجود هر آدمی کاشته است.
زندگی آرام بود برای آرامِ آرام آن روزها؛ اما ناگهان توفانی که تحمیل شد، آن آرام را به نا آرام تبدیل کرد.
فصل اول:
باید رفت! از جایی به جای دیگر باید رفت تا تحول را احساس کرد…
دانلود رمان آرام نا آرام
قسمتی از رمان :
دانلود رمان اجتماعی مامان به خدا دارم میترکم، بسه، سیر شدم واقعا!
مامان: حرف نزن بچه، بخور! ببین پوست استخون شدی، از بس خودت رو درگیر اون انتقالی کوفتی کردی. اگر تو راه ضعف کنی، تصادف کنی بمیری، چه کنم؟
– مامان من، چرا داستان میسازی؟! بابا منِ به این گندگی کجا شبیه پوست استخونیهام؟
مامان کف گیر رو بلند کرد.
– پرهام اینقدر با من بحث نکن بچه!
از پشت میز بلند شدم و رفتم تو اتاقم.
کت رو تن کردم و کیف سامسونتم رو برداشتم.
– خداحافظ.
– وایسا پرهام.
ایستادم و برگشتم.
مامان با یک ظرف کوچیک در دست، سمتم اومد.
– این دیگه چیه؟
– صبحانه که درست حسابی نخوردی، حالا هم تو راه میری از بیرون میخوری مسموم میشی، من چه کنم؟ این رو ببر بخور. پرهام قبل خوردن دستت رو بشوری ها.
پیشنهاد می شود
باید جالب باشه.ببینم چجوره
سلام عزیزم
خسته نباشی.مثل رمان قبلیت عالی بود!
به نظر جالب میاد . دانلود کردم
سلام رمان معمولی بود حداقل توش از حجاب سفت و سخت یا صورت های خیلی خوشگل و پری دریایی مانند گفته نشد بود تا ادمو زده کنه
اما کاش در اخر در مورد سرنوشت میلاد میگفت که چی شد.
مرسی عزیزم…
سلام
فوق العاده زیبا بود و ارزش ۲ بار خوندن هم داشت…
نویسنده ی عزیز خسته نباشید
خواهش می کنم عزیزم ممنون از دلگرمیت!
ممنون از تذکرتون حتما در مورد های بعدی دقت می کنم.
و اینکه خوشحالم که چیزی که کاملا قصدم بود مورد طبع شما بوده.
خواهش می کنم عزیزیم ممنون بابت دلگرمیت
سلام به نویسنده ی رمان هرچند نمیدونم این نظر رو میخونه یا نه!
اول یه خسته نباشید گنده بهت میدم که رمانت واقعا زیبا بود. اما خیلی به حقیقت نزدیک نبود…بنده شاید هشتاد درصد رمان های سایت رو خونده باشم و خب اونقدر درگیر دنیای کتاب هستم که گاهی از اطراف غافل میشم و امیدوارم نظرم به درد بخوره، حقیقتش از لحظه ی فوت مادر ارام خیلی توی ذوقم خورد خب ادمها وقتی مادرشون میمیره مسلما خیلی باید عزادار باشن ولی من این استنباط رو نداشتم از روی رمان یا بعداز گروگانگیری میلاد خب ادم توقع هول و هراس داشت اما با ارامش ارام و اهنگ شاد پرهام روبرو شد! درکل با وجود موضوع جذاب و گیراش بنظرم خیلی افکارتون رو نتونستید روی کاغذ بیارید اصطلاحا. امیدوارم همیشه موفق باشین
سلام خدمت شما که لطف کردید و رمان من رو خوندید.
ممنون از انتقادتون حق با شماست اما خب در طی رمان خیلی نمیشه مدام صحنه های عزاداری یک آدم رو وصف کرد خب مسلما خواننده خسته میشه اما در طول رمان جاهایی بوده که آرام یا حتی دلارام از بابت این از دست دادن ها ابراز ناراحتی کنند. در واقعیت هم ما خیلی ها رو داریم که عزادار هستند اما این ناراحتی شون درونیه…
سلام به نویسنده عزیز و خسته نباشید
آرام نا آرام یه جوری بود که من نمیتونستم خودمو تحت هیچ شرایطی جای آرام قصه بزارم عکس العمل ها و رفتار ها یه مقدار دور از واقعیت و منطقو ناملموس بود و اون احساسی رو که باید به خواننده منتقل نمی کرد
به امید خوندن رمان های جذاب تر از شما
سلام
ممنون از نظرتون اما خب من خودم سعی کردم آرام رو طوری بسازم که خیلی تکراری نباشه و اینکه شاید منطق من خیلی متفاوت باشه… یعنی اینکه براساس منطق خودم نوشتم:)
خیلی قشنگ بود فقط میلاد چیشد پس!
ممنون میلاد هم به درمان محکوم شد دیگه…