خلاصه رمان:
دانلود رمان آخته دخترک داستان خسته و بیرمقاش را به سوی ویولن کشاند. انگشتان نحیفاش با میلی وافر در پی نواختن بودند! ارشه را همچون تیغ تیز زندگی بر تن زخمی ویولن نواخت؛ آوایی تلخ از همدردی آن دو برخاست، آوایی از آرزوهای محال دخترک، از زندگی برباد رفتهاش، از عشق جانسوزاش… حکایت لیلی هنوز باقیست!
*آخته: معانی و استفادههای بسیار دارد؛ امّا معنای مورد استفاده در اینجا «نواخته» میباشد.
مقصر بود، ولی نه به اندازهی جامعهای که حتی گرگان را نیز میبلعد؛
چه رسد برهی کوچکی چون او!
خطایش زیر پا گذاشتن بایدهایی بود که آرام آرام او را به هبوط سوق داد.
عبور از خط قرمزهایی که جز صلاحش چیزی نبودند، او را از نزدیکان دور و دورتر کرد. و اما امان از لیلی…
چون ایمان آوردگان به آیات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما،
خدا بر خویش مقرر کرده که شما را رحمت کند، زیرا هر کس از شما
که از روی نادانی کاری بد کند، آنگاه توبه کند و نیکوکار شود، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است.»
– توکارت خیلی خوبه! ولی…
– ولی؟!
مرد جوان دستی به موهای فرش کشید و با صدای آرامی گفت:
– نوازنده گروه شدن، خرج داره دختر جان!
با شنیدن حرفش، عصبانیت سرتاسر وجودم را در برگرفت.
با خشم ویولن را در کیف کوبیده و روی دوشم انداختم؛ اما قبل از خروج از اتاقک استودیو،
برگشتم بهسمت آن دو مرد که متقاضیان را تایید و رد میکردند.
– خودتون و اون گروهتون برید به جهنم!
دانلود رمان آخته
رمان عاشقانه درب را پشت خود محکم کوبیدم. دیگر متقاضیها که در سالن منتظر بودند،
با تعجب من و گامهای خشمگینم را بدرقه کردند. از ساختمان که خارج شدم،
چند نفس عمیق کشیدم. س*ـینهام از نفرت و خشم بهسختی بالاوپایین میشد.
صدای پاشنهی کشف ریحان، سوهانی به روی مغزم بود. بهسمتش برگشتم.
از یاد بردم در عابرپیاده یکی از شلوغترین خیابانهای شهر هستیم و با تن صدای بلندی فریاد زدم:
– تقصیر تو بود! تو من رو مسخره این عوضیا کردی! کار همیشهته.
ریحان جا خورد و نگاهی به اطراف کرد. دست دراز کرد بازویم بکشد که دستش را پس زدم و هلش دادم.
– گمشو!
از کنارش رد شدم و با گامهایی بلند بهسمت مقصدی نامشخص، حرکت کردم.
بغضی بیگانه به جان گلویم افتاده بود و هر لحظه، بر حمله خود میافزود.
میشنیدم ریحان صدایم میکند؛ اما عمدا نایستادم و بهسمت خیابان رفتم تا تاکسی بگیرم.
تاکسی زردی نزدیک میشد که دستم از پشت کشیده شد.
با چهره مغموم و دلخور ریحان روبهرو شدم؛ اما آن لحظه ذرهای برای اهمیت نداشت.
برگشتم که دستی برای تاکسی تکان دهم؛ اما رفته بود. با خشم به سمت ریحان برگشتم و گفتم.
– چته؟ چی میخوای؟!
پیشنهاد میشود:
دانلود رمان ماندن یا رفتن ( جلد دوم به یادت بیاور)
آخرش خوشه؟
سلام اره
سلام بر نویسندهی عزیز
قلم خوب و روانی داشتین. موضوع جذاب و تازه رمانتون واقعا من رو جذب می کنه
هنوز تا آخر نخوندم، ولی چون قبلا توی انجمن دیگری در حال تایپ یه مقدارش رو خونده بودم، مطمئنم پایان جذاب و تازه ای خواهد داشت.
موفق باشید
زهرای عزیزم، شاهد زحماتت بودهام. برای به اشتراک گذاشتن این رمان زیبا با پایان باز، که ذهنها را به چالش میکشد؛ از تو سپاسگذارم.
♡
منتظر کارهای بعدیت هستم.
موفق باشی.
زیبا بود
خیلی قشنگ بود.پر از درس واسه دخترای امروز
پایانش و از اواسط داستان حدس میزدم
ولی بیشتر از اینکه واسه مهدی ناراحت بشم واسه لیلی خوشحال شدم
خسته نباشی زهرا خانم
پایانش افتضاح بود
سلام خسته نباشید می گم بهت
نکات مثبت رمانت :
درباره دنیای واقعی بود و توهمی نبود که خرپول اینا باشن ، رمانت تاثیر گذار بود و می تونستی هردو طرف داستان و حتی شخصیت های دیگرو درک کنی
نکات منفی:
عاشق شدنشون خیلی الکی بود اخه تقرییا با هم برخورد انچنانی نداشتن
پایانشم اصلا باز نبود . خیلی مزخرف تمومش کردی عزیزم . دختره پشیمون برگشته خوب کسی که اینو داره می خونه با ذوق می خواد ببینه خانواده طرف واکنششون چیه و اخرش بعد این همه اعصاب خوردی سرنوشت دختره چی میشه
می تونستی خیلی بهتر از این رمانتو از اب دربیاری ولی مثه اینکه حوصلت ته کشیده بود و س تهشو بهم دوختی
امیدوارم برای کار بعدیت بهتر عمل کنی
سلام نفیسه جان.
متشکر از نظرتون، این رمان یک برش از زندگی عادی و بیآلایش بود. توی زندگی عادی ما هیجانی عاشق نمیشیم، اتفاقات هیجان انگیز و جالبی در کار نیست! همه چیز یک روند کاملا عادی داره. قضاوت کردی خانمی من بعد از یکسال این رمان رو نوشتم نه تو یک ماه که بخوام سر و تهش رو هم بیارم! لیلی بعد مهدی یک زندگی عادی خواهد شد، عین خیلی از زندگیهای ما. من از چیزی که توی جامعه میبینم نوشتم. اگر نظر شما مبنی بر مزخرف بودنه محترمه!
موفق باشید.
سلام fariba جان.
متشکر از نظرتون.
سلام سحر جان.
متشکر از نظرتون.