آشفته گشتم بی تو در این جهان پژمرده گشتم بی تو در این دنیا حالِ دلم مغلوب گردید بی تو! یکروز چشمانت را بر بومِ ذهنم
ترسیم میکنم همانطور با ابهت و با عشق! چشمانش سیاه چاله نبود، قهوهای تیره بود همانند، قهوههایِ تلخی که مینوشید
تلخ بود!
***
یکروز صدایت را در آغوشِ خود حبس میکنم
آنچنان که نتوانی بگریزی
چنان که صدایت را به غیر از من نتواند کسی بشنود!
و نتوانی کلمهای سخت گویی
***
دلم برایت تنگ شده
از همان دلتنگیهایِ قدیمی خودمان
از همانهایی که
تکنولوژی در آن وجود نداشت
از همانهایی که،
تو بودیُ من!
***
مرا از همان اول ضعیف و دلتنگ بار آوردند… .
از همان موقعهای که در بطنِ مادر در حال جان گرفتن بودم دلتنگ بودم!
دلتنگِ بیرون آمدن و لمسِ دیگران
و اکنون دلتنگِ دیدنِ تو و لمسِ چشمانِ تو هستم… .
دانلود دلنوشته ژاکاو
چشمانت را در آیینه دیدهای؟!
که چگونه محسور میکند و مرا به حصارِ گناه میکشاند.
***
بگذار بپوشمت همانندِ لباسی در مهمانی
بگذار ببویمت همانندِ عطری که بر تن میزنی
بگذار ببوسمت همانندِ محرمی نزدیکتر از پدر
و بگذار لمست کنم همانندِ خاکی که تو را لمس مینماید!
***
تو را دوست میدارم
آشفته جانم… .
تو را با موهایِ آشفتهات
تو را با جنون و شیفتگی ذاتیات
دوست میدارم!
***
مرا دیوانهای مینامند
که در خلوتِ خود
با تو سخن میگویم
آنان که نمیدانند من دلم فقط به همین
خلوتهایمان خوش است!
***
سالهایِ سال نیز بگذرد
باز دلم برایت تنگ میشود
هر چند که نباشی
هر چند باشی و بیرنگ
باز نیز دوستتدارم
و این دل فقط دل تنگِ تو شدن را آموخته!
***
فراموشی تنها علاجهِ این قلبِ
ولی مگر میشود تو را فراموش کرد
تو با آن چینهایِ کنارِ چشمت
با چالِ کنارِ لبت
با خندههایِ ناگهانیت!