دانلود دلنوشته پدری که رفت
خلاصه:
دانلود دلنوشته پدری که رفت پدری بودی برایم که دیگر نیست. مهری داشتی در قلبت که دیگر نیست. جای تو همیشه در کنارِ من خالیست. اما یادت همواره، تا ابد در قلبم باقیست. «پدربزگی که جایش خالیست.» خیلی وقت است دلِ من برایت شده تنگ دنیای بی تو بودن بی محبت است و خالی از رنگ!
خانهی شما و مادربزرگ شده سوت و کور دلنوشته پدری که رفت
حتی سالی یک بار هم نمیکند کسی از آنجا عبور!
درختی که به یادگار گذاشتی، مرده است
کسی انگار خاطراتت را از آنجا برده است
طاقتم بی تو ز گرمای شمال بیطاقت است
باز قلبِ پسرت برای تو کم طاقت است
پدرم یا پسرت، در خواب تو را میبیند
میدود در کودکی، دست تو را میگیرد
اندکی هم گله دارم از شما…
مدتی در انتظارم، باز هم بیا به خوابِ ما
دخترت عروس شده؛ پدری در عروسیاش نبود!
مرحمی یا همدمی بر روی دلتنگیاش نبود!
من همه حرفِ دلم را میزنم در یک کلام
بی خداحافظی رفتی؛ بی حتی یک سلام!
«قاب عکس یادگاری»
قابِ عکسِ یادِگاری، رویِ دیوار
تمامِ یادگاریِ تو را با غم زده جار
چرا وقتی که بودی بود خالی، قابِ چوبی؟
چرا وقتی که بودی، چشممان ندید خوبی؟
تمامِ ما همینیم؛ سرد و خود خواه
نمیگوییم محبت قدرِ یک کاه!
فقط وقتی که مردند مینشینیم
سرِ قبرش عزایش را ببینیم!
مداوم روی سنگش آب پاشیم
دلنوشته پدری که رفت
حزین و بیقرار در خواب باشیم
به جای این همه ناله و زاری
همان روزی که او بودت کناری
نمیگفتی ز بدبختی برایش
تو میگفتی که شاد هستی کنارش
بباید وقتِ بودنش بگویی
وگرنه وقتِ مردنش چه سودی؟!
«حسِ بودنت»
غمگینم…
برای آنکه وقتی که رفتی…
به جای آه و گریه خواب بودم
زمانی که تو را به خاک سپردند
میپریدم هر کجا و شاد بودم! دلنوشته پدری که رفت
پیشنهاد می شود
دلنوشته “آن مرد خود باران است” | فاطمه شکیبا(فرات)
دلنوشته پناهگاه مخروب | شاینا توکلی
دلنوشته بشنو از اعماق بیکسیهای یک دختر | شاینا توکلی