شبها که به آسمان خیره میشوم، دیگر خودم را تنها نمیبینم؛گویی مهتاب هم حال من را دارد؛ عاشق است، ولی تنهاست! عروس شب با رخسار نقرهگونش، به آسمان تکیه زده و در جلوهگریست و همهی ستارهها غبطه آن را میخورند. کسی از دل تنگ و خستهی او خبرندارد. گاهی از غم دوری آفتاب هلالی و نحیف میشود و گاهی با پردهای ازجنس ابر و مه، چهرهاش را به نقاب میکشد و غمش را پنهان میکند تا کسی نبیند…
و گاهی درسکوت زیبای شبانگاهی، درافق سرخ شفق ناپدید میگردد
نمیدانم! یا من عروس شبم، یا عروس شب من است…
“به نام تک سورچی کالسکه عشق، که سرنوشت را اینطور نوشت”
باران درحال باریدن است، کنار پنجره میروم تا منظرهی بینظیر پاییز را تماشا کنم؛ ولی بغض پنجره مانع تماشایم شد…
دلم گرفت، من هم حال وهوایم پاییزی شد!
انگار چشمانم منتظر تلنگری بود تا مانند باران ببارد. باسر انگشتم روی تن سرد شیشه، قلبی را نقاشی میکنم…
قلب؟ کدام قلب؟!
همان قلبی که بازیچهی بازیهای دنیا وشیطنت و غرور میشود…
کاغذ و قلمم را بر میدارم تا بنویسم؛ از مقدسترین و والاترین حس، به نام “عشق”
ابتدایش شیرین وانتهایش ناپیدا؛ یا وصال است، یا فراق…
وصال، شیرینترین اتفاق و فراق، تلخترین و گسترین اتفاق انتهای این قصه است.
زیباترین احساسی که انسان میتواند تجربه کند، همین عشق است! عشق، یعنی بیچون
و چرا، به ندای قلبت گوش بدهی. همان معجزهای است که درمانگر هر دردیست.
«عشق» این کلمه سه حرفی، این علاقه شدید قلبی، همیشه یک راز بیپایان میماند؛
دانلود دلنوشته عروس شب
چون هیچ کسی نمیتواند آن را توضیح دهد. نمیدانم! این عین و شین و قاف که ادای ساعت شنی
را برایم در میآورد، چه سلاحی داد که همزمان به عقل و قلب و حواس حمله میکند
و شکستش میدهد؛ ولی میکردم تا روزی پیدا کنم قدرت این کلمه را…
ولی همهچیز ازآنجایی شروع شد که شیطان، دشمن قسم خورده انسان شد. چرا کسی پیدا نمیشود با او سخن بگوید و این شیطان را قانع کند؟! شده شبانهروز، شده چندینسال با او حرف بزند؛ تا شاید نظرش عوض شده باشد! میارزد به زندگی بهتر و قشنگترِبعد آن! به نظرم خودش هم نظرش عوض شده باشد؛ چون بعضی انسانها، شیطان را هم درس میدهند. ایکاش کسی پیدا میشد و با او سخن میگفت…
چرا دنیا اینگونه شد؟! این، آن دنیایی بود که ما میخواستیم؟! از همان اولش هم پیدا بود که چه میشود! شیطان عاشق خدا بود و خدا عاشق آدم شد و آدم عاشق حوا و اینگونه زندگی قاتل زنجیرهای آدمها شد…
اما یک سؤال ذهنم را درگیر کرده است؛ مگرنمیگویند اراده انسان درطول اراده خداست؟ یعنی هرچه که انسان انجام میدهد یا نمیدهد درطول اراده خدا قرارمیگیرد و جهان دارای نظام قانونمندی است. پس اگر قانونمند است و زیر نظر اراده خداست، اراده شیطان هم باید در طول اراده خدا باشد، مگر نه؟! یا در اینجا هم استثنا داریم؟!
هوای شهر سرد ترشده، حالا دیگر به جای باران برف میبارد و زمین هم عروس میشود.
به انتهای خیابان آذر رسیدیم و شاهد ملاقات عاشقانه آذر و دی هستم..
دلنوشته های دیگر ما: