دانلود دلنوشته آرامش جان
خلاصه:
دانلود دلنوشته آرامش جان هنوز هم نمیدانی لبخندت از صدها هزار جملهای عاشقانه هم زیباتر است عشق جانم. آن که آرامش جـآن بود! آن که عشقاش طعم عسل دارد!آن که آغوش خوشش یادآور خاطرههاست! آن که تپش قلبش مرا گرم میکند! آن که زیباییاش ورد زبانهاست!
رمان های دیگر ما:
آن که نامش گوارای وجود است!
آن که یادش دل را میلرزاند!
آن که نبودنش اشک را به چشمانم هدیه میدهد!
آن که بودنش لبخند را به لبانم هدیه میدهد!
میخواهمش! آری خودش است؛ با تمام وجود او را طلب میکنم! او آرامشجان من است.
عاشقیست که محو تماشای آرامش جآن است!
از شور و شرر عشق با قلم ساز میزند
برای عشق جاویدان او نوشتن کافیست
وقتی که محو دو منظومه رویاهایش میشود
نمیداند که میدانم او با من زندهاست؟!
آرامش وجودش کم است…او مرا میخواهد! روزها سپری میشوند
در گنجینهی نوشتههایم خط به خط دفتر کوچکم نام تورا مینویسم
تو کسی هستی که با آن چشمان آهویت دلم را بردهای اما…
چرا من را با خود نبردهای؟ دلبر ِ جان دلم را ربودهای!
دلم را پس بیاور خودت هرکجا که میخواهی برو…!
چیز خاصی نمیخواهم دل ناخوش احوالم را میخواهم
پرسههای شبانهای که با یاد تو سپری میشود چه زیباست…!
هرشب… هرلحظه و هرثانیه…
صدایت همچون موجی آرام به ساحل دریای مغز خشکیدهام برخورد میکند
انگار صدای خندههایت با نفسهای گرمت زیر گوشهایم
روی تکرار است و من هرلحظه در خیالم تصورت میکنم.
گلی سرخ در رویاهای من است!
گلی که از برگهایش نم نم باران میچکد
خیس میشود زیر باران اما…
طراوت میبخشد به زندگی
شاداب است و لبخندش را به رخ انسانهای بیمار میکشد
سرش را بالا میگیرد و سعی دارد پابلندا کند
تا قطرات باران بیشتر به صورت قشنگش برخورد کند.
پیشنهاد می شود
دلنوشته “آن مرد خود باران است” | فاطمه شکیبا(فرات)
دلنوشته پناهگاه مخروب | شاینا توکلی
دلنوشته بشنو از اعماق بیکسیهای یک دختر | شاینا توکلی
خیلی قشنگه دلنوشتش