دانلود دلنوشته شناور
خلاصه:
دانلود دلنوشته شناور باتو اغاز شدن وبی تو به پایان رسیدن حسی است شناور وار نه نهایت خوشحالی را بیان می کند، نه ته غم را ! چیز یست بین مرگ وزندگی برزخی است که هم نبودنت هم بودنت را در گوش هایم جیغ میزند زنده بودن را بیخیال! در پی مرگی هستم که تهش تو باشی ..بیا عادتم شو! کمی مرا از این روز های متفاوت بی تو در آورد،
دلنوشته های دیگر ما:
بیا و چشمانت را روز مرگی ام کن
بیا که بدون عادت مریضم!
دلم کمی تصادف می خواهد از آن ها که یکهو بهم می خوریم در میان انبوهی از جمعیت
مثل آهنگ های تصادفی که پلی می شوند ویکهو می شود اهنگ مورد علاقه ات
بیا تصادفی، حادثه ای بینداز وسط زندگی ام
تو یک روز عادی در میان انبوهی از روز های پر مشغله ی منی
روزی که یک صبحانه پرچمی باهم می خوریم
ناهارش را دل وقلوه می زنیم
و همراه با گرمای غروب چای قند پهلو می نوشیم
کجا گمت کردم را نمی دانم؟
فقط می دانم از وقتی قدم هایت در میان برگ های خزان دیده گم شد،
نتوانستم خودم را پیداکنم!
نگاه مهتاب در میان حوض می شکند
آفتاب به روی دیوار کاهگلی تیغ می اندازد،
وخاک پادری خانه تکانده نمی شود.
گل های باغچه برگ هایشان خشک شد بس که چشم به راه ماندند!
فانوس ها…
بدون تو گرما نمی دهند؛
بیا وبرگرد. آبرویم را بخر
در مقابل این شب سرد و سیاه
شناور که باشی،
فرقی نمی کند به روی آب یا احساساتت
هردو یک پیام را می دهد؛
مرگ کسی در قعر یک تنهایی!
باشد اصلا!
گل خشکیده ارزش چیدن ندارد.
ولی چرا کسی از باران نپرسید چرا نبارید؟
وچرا ظلمی چون انتظار را دربهر گل کرد؟
چرا انتظار را ظلم نمی پندارید؟
دلنوشته در حال تایپ: