بیقرارتر از همیشه، بیصدا و صامت در کنار پنجره ایستادهام. بهار و تابستان و پاییز و زمستان و حتی اولین برف هم آمد… .اما تو هنوز نه!بیقرارم! حالم دگرگون است و هیچ چیز جز بازگشت تو، روح مرا آرام نمیکند برگرد! من عجیب تشنه و طالب آرامشم! نازش را بکش! اصلاً خیلی وقتها همین بدقلقیها، ترش بودنها، کممحلیها، عصبی صبحت کردنها، یعنی یکجا باید بگویی من هستم! اصلاً تو قهر کن، ناز کن، عصبی شو… . من برای تمامشان فدا میشوم!
***
قرار نیست همه متوجه شوند من حالم بد است!
قرار نیست وقتی دارم از غم منفجر میشوم، متوجه شی که چیزی شده!
حتی قرار نیست وقتی تا دو ثانیه قبل داشتم زار میزدم و تو الان داری با من حرف میزنی، از چند ثانیه قبل باخبر شوی!
قرار است تو فکر کنی همهچیز خوبست!
من اصلاً نشکستم.
تا حالا اشکی نریختم. بیخیالترین موجود روی زمینم. همیشه دارم میخندم؛ از کسی ناراحت نمیشوم. چیزی برایم مهم نیست!
قرار نیست هیچوقت کسی ببیند چهطور و چندبار شکستم و دم نزدم… .
قرار نیست کسی متوجه حال دگرگونم و چشمان خستهام بشود!
من همیشه راهی برای فرار گذاشتم و تو هیچوقت نمیتوانی متوجه شی که چه بر من میگذرد!
***
یکسری دوست داشتنها را باید تا همیشه در خود ساکت کنی!
باید همیشه قورتشان دهی!
باید ساکتش کنی.
باید بعضی کلمات را قورت دهی؛ مثل همان قربانصدقه رفتنهای بعد از دیدن عکسش!
خیلی حسها را باید سرکوب کنی؛ مثل حس کشیدن دستهایت بر روی گونهها و تهریشش!
گاهی برای همیشه باید سرکوب شوی تا همین داشتنهای یکی در میان را هم از دست ندهی… !
دانلود دلنوشته بیقرار
دلتنگ روزهایی هستم که بودی و بودم. عاشقانه بودیم… !
خاطرات هر لحظه شیرهی جانم را میکشد! صدای خندههایت را ضبط صوت، هر روز پخش میکند و من اشک میریزم.
تصویر چشمان نافذت روی تابلوی نقاشی به من زل میزند و من به که بگویم که هنوز بیتاب است دل شکستهام؟!
تکتک یاختههای بدنم معتاد شالگردنی است که بوی تو را میدهد… .
من فقیرم!
من را فقیر کردی. تمام داراییام دستان تو بود و تو آن را از من گرفتی!
چرا نمیتوانم فراموش کنم تو را؟
دل بکنم از تو و تمام چیزهایی که به یادگار گذاشتی… .
چرا نمیتوانم از یاد ببرم کسی را که با تمام بیرحمی من و عاشقانههایم را رها کرد به حال خودمان؟
شاید من هنوز هم منتظر بازگشتن کسی باشم که مرا مچاله کرد و دور انداخت؛ اما یک روز میآیی و من دیگر تو را نمیشناسم… .
***
تو را به خدا بس کنید این دروغهای مصلحتیتان را!
آدم را وادار میکند باور کند بودنهایتان را؛
باور کند بودنها و حرفهایی که دروغی مصلحتی بیش نبوده… !
***
عشق در بهترین حالت،
میتواند بدترین قاتل باشد… !
دلنوشته های دیگر انجمن:
دلنوشتهی گرگ تنها | مهدیه احمدی
دلنوشتهی قاتلِ احساساتم|کار گروهی
دلنوشتهی جهانم فرفریست | Arad Zarei
دانلود دلنوشته قلبی برای تو میتپد