هوای ابری بغض آسمان است و رگبار و طوفان فوران غمهای تلنبار شدهاش..!حالت بی من چگونه است؟هنوزم مانند گذشته قهقهه میزنی؟ میتوانم امیدوار باشم صورت تو هم مانند صورت من با خنده خداحافظی کرده باشد؟ آه… . بعید میدانم.شب گذشته هنگامی که داشتم عکسهای گذشته را مرور میکردم
لبخندت را دیدم… .
میدانی؟
من مانند تو نیستم،
دلم نمیآید تو حتی یک روز لبخند بر روی ل**بهایت نباشد!
همیشه بخند
برای دلی که با رفتنت تکهتکهاش کردهای تنها کاری که میتوانی کنی خندیدن است…!
این روزها هوای دلم عجیب ابریست!
دلش باریدن میخواهد؛
اما از یک چیز میترسد…!
ترس از اینکه تکههای شکستهاش از جایشان سر بخورند،
آنگاه است که دیگر چیزی برایش باقی نمیماند!
تازگیها یککلمه در مغزم سان ناقوص کلیسا صدا میدهد،
مرگ..!
مرگ برای رها شدن از دنیا،
برای رها شدن از سختیهایش،
برای رها شدن از دل شکستنهایش،
برای رها شدن از غمهایش و برای خیلی چیزهای دیگر که اگر بخواهی بر روی ورق بیاوری تمامی ندارند… .
آن روز که علاقهات را به من ابراز کردی را به یاد داری؟
به یاد داری که به تو گفتم اگر میخواهی روزی ترکم کنی همین حالا برو؟
به یاد داری که گفتم شانههایت را تکیهگاهم کن؟
به یاد داری که گفتی ترکت نمیکنم؟
به یاد داری که گفتی شانههایت تکیهگاهم است؟
اصلا مرا به یاد داری؟…
دانلود دلنوشتهی هالهی سیاه
این روزها خستهام،
نمیگویم قبلا خسته نبودهام؛
اما حالا خستهترم
خسته از 《تنهایی》
از 《دوری 》
خسته از 《جدایی از تو… .》
برایت پیش آمده که لحظهای هم که شده یادی از من کنی؟
پیش آمده که دلت در برابر لرزشهای بیامان دلم،
برای آرامش دلم،
فقط کمی بلرزد؟…
میدانم که پیش نیامده ولی دل که این چیزها را نمیفهمد… .
فقط میخواستم خبری از تو بگیرم؛
بلکه دلم آرام شود…!
با یک نگاه عاشق شدم؛
با شنیدن صدای پایش،
دلم دیوانهوار لرزید؛
با یکبار شنیدن صدایش،
مجنون شدم
و با خیانتش
سر به بیابان گذاشتم… .
این روزها هوای چشمانم بارانیست؛
دلم ترک خورده
گوشهایم تیز شدهاند تا یکبار دیگر صدای او را بشنوند… .
این روزها همچون پرندهای بالبال میزنم تا او را باری دیگر،
هر چند کوتاه
در آغوش بکشم…!
کاش دستم میشکست در دفتر دلم نام خودم را خط نمیزدم.
بدتر از آن کاش دستم میشکست نام تو را روی دیوار قلبم کندهکاری نمیکردم؛
که حال تو را صاحبش بداند و چیزی دست مرا نگیرد!
نفسنفس میزند،
دگر حتی نای این را ندارد که نامت را صدا بزند؛
قلبم بیوفایم را میگویم…!
دلنوشته های انجمن یک رمان :
مَن از زبان مَن های مَن|م.م.ت کاربر انجمن یک رمان
دلنوشته نَحس | Zahra_m کاربر انجمن یک رمان
دلنوشته استیصال | ستاره لطفی کاربر انجمن یکرمان
😍