آه خدای من!چقدر لقمههای آماده و مجانی لذیذ هستند! آنقدر خوشمزه و خوش عطر، که طعمش مدتها در زیر دندانهایت خواهد ماند.غافل از آنکه هر چیزی بهایی دارد و ما ناخواسته بهایش را همان موقع پرداختهایم! آن لقمهها مجانی نبودند، نه! بلکه بیخبری، غفلت و عدم تفکرمان تاوان اشتباهمان بود… . آه چقدر این لقمههای به ظاهر مجانی، برایمان گران تمام شد!
عمرمان بر باد رفت تا بفهمیم هر چه گفتند، باد هوا است…!
***
در پس کوچههای شهر دنبال چه جز انسانیت میتوان گشت. یافتن انسانی که روی خود را پوشانده و قدم به قدم خیابانهای مجلل یافته از ساختمانهایی که گویی به قصر شباهت دارد را میگزد برای یک لقمه نانی!
دریاب زنی که با روی گشاده دست نیاز به طرف هرکس و ناکس پیشکش میکند؛ تا غذا یا پولی بیابد و به بهانه داشتن بچههای کوچک از کار کردن سر باز زند. انتخاب با کیست؟ زنی که کودک کوچکش را زیر چادر کهنهاش نگاهداشته و دنبال گدایی است؛ یا زنی که سیه روی پیشه کرده و خود دنبال کار کردن حتی برای یک خارپشت است.
***
قیمت جانمان را با چه قیاسی میسنجیم؟
انسانیت، شرف، معرفت، عشق و… .
آه درست است!
در نسل ما، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را فقط پول تعیین میکند!
اگر کیسهمان انباشته از ارز و دلار باشد،
همهجا بدون تبعیض میتوانیم برویم… .
آه که اگر جز این باشد…!
به گونهای که در این سرا، جز پول چیزی ارزش نخواهد داشت…
حتی شرافت!
اگر پول در جیب داشته باشم و ناسزا بگویم
میشوم انسانی مدبر، با تحصیلات عالی و سواد فرنگی!
آه جگر میسوزد…!
اگر پولی در بساطم نداشته باشم…
یک ارزن هم برایم تره خرد نخواهند کرد
امان از بیپولی و مغز برتر!
آنگاه میشوم دیوانهی تیمارستانی…!
دانلود دلنوشتهی سودازدگان
سر و گردن میشکنیم
و با باندی نامرئی، یکدیگر را با ترحم کنار میزنیم… .
حس وصفناپذیر برنده بودن،
در دهانم طعم شیرینی میدهد
و با لبخند
بدون تلف شدن زمان، خود را به اول صف برسانیم
و کالاهای سهمیهبندی شده را چنگ بزنیم
و همانند جنگزدهها آنها را با خود حمل کنیم… .
عقلهایمان را کجا جا گذاشتهایم؟
در پیشخوان فروشگاه…
یا در نزد اعتبار بیپولی و تورم کمرشکن مردمان کشورم؟
آه، چرا نمیدانیم این پیروزی و موفقیت نیست؟ بلکه نادانی بیش نیست
که نمیدانیم بینظمی و چنین رفتارهایی چه تأثیراتی بر ما میگذارد
و گر کسی در این هنگام ما را ببیند…
آیا با خود نمیگوید چه مردمان جنگستیزی؟! مردمان خودخواهی که جز خود را نمیبیند
و حس برتریاش طمعکارش کرده است…!
عجله نمیارزد برای لحظهای پشیمانی و ندامت برای آیندگان سرزمینمان
که ما پدر و مادرهایشان بودهایم…!
***
انسانها
همانند ریسمانهایی که بر هم رسیده شدهاند…
برای کامل شدن محتاج یکدیگر هستند
این سلسله مراتبی است که در کل جهان در حال تکامل است!
هر چه بیندیشیم و تفکراتمان را به اشتراک بگذاریم…
نه تنها نیازهایمان به اتمام نمیرسد،
بلکه بیشتر تشنه و محتاج خواهیم شد
و دست نیازمان به سوی یکدیگر کشیدهتر خواهد شد!
گویی نیاز وجودی جهان سیردونی ندارد و معدهاش سوراخ است
که هر آنچه در آن میریزی…
باز هم خالیِ خالی است…!
دلنوشته های کاربران انجمن :
دلنوشتهی رهایم نکردی | زهرا کی بری
دلنوشتهی اندیشههای من| sanam_gh
دانلود دلنوشتهی دلم برای او میتپد