باور ندارم جانا…تا این حد مبتلایت بودن را باور ندارم.دلبر سنگدل! چگونه در همه جانم رسوخ کردهای که بیتو زندگی کردن برایم سختتر از جان دادن است.بیرحمی و من با این وجود باز هم دوستت دارم. باور ندارم… تا این اندازه به پای تو ماندن و اشتباه کردنم را، باور ندارم. با من میجنگی بدون اینکه بدانی من بیجدال در برابر تو تسلیمم؛ میجنگی و ضربه میزنی به قلبی که فقط در دستان تو بود.
قلبی که تنها برای تو میتپید و چه بیرحمانه خرد و لهش کردهای.
من خودم را برای خودم که نه، برای تو عوض کرده بودم؛ غافل از اینکه تو قلبی در سینه نداری. میروی، من میمانم و قلب خونین و شکستهِ در دستم که پس دادهای.
و منی که حتی خودم را نمیشناسم؛ چون برای تو عوض شده بودم ولی فراموش کرده بودم همراه این تغییر، هویتم را هم گم میکنم.
جوری رفتهای که به این زودیها زخمم ترمیم نمیشود بیانصاف!
این چیزی که به دستت داده بودم نامش قلب بود نه بازیچه!
زدی، شکستی، زخمی کردی؛ حداقل نمک نمیپاشیدی که از فرط سوزشش شبانه روزم پر از اشک باشد!
دانلود دلنوشتهی مبتلا
روزی میفهمی که اشکهایم تاوان دارند؛
تاوانی به سنگینیِ قلبی که میشکند و آرزوهایی که پرپر میشوند، همانقدر پر درد و طاقتفرسا.
آه به پشتت نمیکشم عزیزدل؛
آخر عاشق که راضی به عذاب معشوقش نمیشود!
هنوز که هنوز است خار پایت میشود خار چشمم!
ولی اشکهای شبانه و هقهقهای بیصدایم، تاوان دارند.
آنقدر گرفتار دو چشم خمار شبگونت شدهام که راضی به تقاص پس دادنت نیستم، اما اینبار به اختیار من نیست جانانم؛ دنیا دار مکافات است. مانند انعکاس صدایی در کوهستان!
تو ای دلیل بغضهای پی در پی و خفه کنندهام…
بی تو مانند کویری خشک، تشنه باران و باریدنم.
بر من ببار و قدری زخم این قلب برهوتم را التیام بده…
در سینهات به جای دل، تخته سنگ است که نمیلرزد، که نمیریزد؛ که نمیتپد…
من میدانستم که دوست داشتن تو اشتباه بود ماه تابانم.
اشتباه شیرینی که من آنرا به همه خوبهای دنیا ترجیح دادهام.
تو شیرینترین اشتباه منی!
اشتباهی که تمامش تباهی بود، تباهی قلبم!
چه کنم ماه دست نیافتنی من؟
چه کنم که تباهیات را با جان و دل پذیرا هستم و کاش…
دوست داشتن تو برای من اجباری نبود.
دلنوشته های کابران انجمن :
دلنوشتهی هستهی قلبم | ف.زینلی