دانلود دلنوشته‌ی زبان دل ⭐️

قلم من، زبان دل شماست! می‌نویسم از حرف‌هایی که در دلتان، انباشته شده‌اند و قدرت روی کاغذ آمدن را ندارند. قلم من، دست آن‌ها را می‌گیرد و روی سطرهای کاغذ، می‌نشاند.این‌جا، هیچ‌کس شبیه تو نیست! هیچ دلداده‌ای چون تو، دلبسته نیست هیچ نگاهی به زیبایی نگاه تو، گیرا نیست هیچ خنده‌ای چون خنده‌ی تو، گرمی بخشِ وجودم نیست

هیچ نگرانی چون تو، مضطرب احوال من نیست

این‌جا، هیچ‌کس شبیه تو در خاطرات من، ماندگار نیست

آن‌جا، هیچ‌کس شبیه من نیست

هیچ عاشقی چون من، دیوانه‌ی تو نیست

هیچ دلبری چون من، دلبرِ دلت نیست

هیچ چشمی چون چشمِ من، آواره‌ی خنده‌هایت نیست

آن‌جا، هیچ‌کس چون من در قلبت، صاحبِ خانه نیست

این‌جا سرنوشت هست؛ آن‌جا قسمت

این‌جا جدایی هست؛ آن‌جا دوری

این‌جا غم هست؛ آن‌جا فراق

این‌جا عاشق هست؛ آن‌جا معشوق!

***

هوای چشم‌هایت بارانی می شود و اشک، جاده‌ی گونه‌هایت را لغزنده می کند

گردنه‌ی گلویت را بارشِ بغض، مسدود می کند

چه کسی نمی‌خواهد که تو دوباره آفتابی شوی و با ل**بخندهایت، جاده ل**ب‌ها را آباد کنی

قلبی که با هربار شکستن، پاییز را برای چشمانت تداعی می‌کند یا حافظه‌ای که هر روز قوی‌تر می‌شود و آلزایمر نمی‌گیرد

راستش را بگو! کدامشان مانع بهار چشم هایت، شده است؟

 

دانلود دلنوشته‌ی زبان دل

 

دانلود دلنوشته‌ی زبان دل

 

 

جای تو، امن است! امن در عمق قلب من

هیچ فاصله‌ای قادر نیست، جای تو را بلرزاند و خانه‌ات را در قلبم، سست یا ویران کند

هیچ کسی نمی‌تواند جای رد پای تو در قلبم، قدم بگذارد

من هر روز به گلدان‌های خاطراتت در طاقچه‌ی خیالم، آب می‌دهم تا مبادا پژمرده شوند و یادت را برایم تداعی نکنند

لبخندم، خورشید می شود بر پنجره‌های خانه‌ات تا همیشه روشن بماند؛ خانه ای که عشق تو در آن، ساکن است

جای تو، امن است! امن در تمام قلب من.

***

تیر، فرزند ارشدِ تابستان که بسیار، مقتدر جلو می آید

صدای قدم‌هایش، هر چه ابر در آسمان هست را فراری می دهد

گرمای نفس‌هایش، تمام طبیعت را فرا می گیرد

تیر، از آن بچه‌های بازیگوش است که خواب کمی دارد اما پر از انرژی است

پلک هایش را دیر می بندد و زود، باز می کند

شاید بچه ای است که از تاریکی می ترسد! اما قشنگ‌ترش را می توان گفت: تیر، دلباخته ی چشمان خورشیدی است که برای دیدن دوباره‌ی شان، چشم از گیسوان مشکی شب می گیرد.

***

بگذار بگویم… دوستت دارم!

بگذار بگویم… برای دیدنت چه بی تابم

بگذار بگویم… از دوری‌ات چه حیرانم

بگذار بگویم… از آمدن خاطره‌هایت، همه شب بیدارم

بگذار بگویم که من… تا ابد از عشق تو، پریشان احوالم

***

مرداد که نیست جانم! نامش، تابستان تب‌دار است

تابستان، جانش که به نیمه می رسد، عرق از سر و رویش می‌بارد؛ عطش، ل**ب‌هایش را خشک و پوسته‌پوسته می‌کند

گرما، تبی می شود که داغیش را از ظهرهای آتشینش می‌توان حس کرد

مرداد که می شود، تابستان زیاد دلسوز می شود؛ آن‌قدر که این سوختن، خودش را نیز در بر می‌گیرد

شاید هم… از دوری پاییز، دیگر طاقتش طاق شده و نفس‌هایش به شماره افتاده

نمی‌دانم، علت پریشانی مرداد چیست!

اما هرچه که هست… مرداد، تابستان تب‌دار است!

***

نگاه‌های دلربای آسمان بود

خنده های سرمست رودخانه بود

موهای افشان طبیعت بود

اما من، تنها دلباخته‌ی قاصدکِ پریشان احوالی شدم که چشم‌هایش، نگران رفت و آمد باد بود!

من… دل داده‌ی قاصدکی شدم که دلش در مهر، بادی بود که برای به آغوش کشیدنش، موهایش را به دست او سپرد و من ماندم و آسمان و رودخانه و طبیعتی که هر کدامشان، چنگی به زخم نبودن قاصدک زدند.

 

 

دلنوشته های عاشقانه یک رمان:

پیدا کردن رمان های بی نام

دلنوشته‌ی تمنای وجودت | M.N

دلنوشته‌ی خاطرات احساس | مریم سعادتمند

دانلود دلنوشته باشد برای بعد

5/5 - (2 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1338 روز پیش

بازدید :1823 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دلنوشته‌ی زبان دل

نویسنده

آتوسا رازانی

ژانر

تگ: محبوب

طراح

ش.روحبخش

تعداد صفحات

53

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر