خلاصه داستان:
دانلود داستان کودک مانلی در جستجوی خانه _ داستان درمورد آهو کوچولوییست که به دنبال بازیگوشی راه خونهاش رو گم کرده و در راه برگشت ماجراهایی براش اتفاق میافته و دوستهای زیادی پیدا میکنه.
دانلود داستان کودک مانلی در جستجوی خانه
قسمتی از داستان:
چشمهام رو باز کردم و از جام بلند شدم. رفتم لب رودخونه سرم رو بردم جلو تا کمی آب بخورم ناگهان صدایی بلند شنیدم. به اطراف نگاه کردم لابهلای درختها، اما چیزی ندیدم. دوباره سرم رو بردم نزدیک آب و مشغول خوردن شدم.
سرم رو بالا گرفتم یک انسان با لباسهای سبزِعلفی و یک تفنگ بزرگ تو دستش جلوی من، اونطرف رودخونه ایستاده بود.
قلبم تندتند میزد. نفسم رو حبس کردم و پا به فرار گذاشتم. خسته شدم و ایستادم نفسنفس زدم. ناگهان صدایی شنیدم:
– تو دیگه کی هستی؟
سرم رو با سرعت به اطراف چرخوندم تاببینم کی صحبت کرد؟
باصدایی لرزون درحالیکه تندتند نفس میکشیدم گفتم:
– کی صحبت کرد؟ کجایی تو؟
دیدم یک سنجاب کوچولوی قهوهای داستان کودک از روی درخت بالای سرم پرید پایین، از جام پریدم.
– تو…تو کی هستی؟
از روی تمسخر خندهای کرد و گفت:
– اسم من فرانکه، تو کی هستی؟ و از کجا اومدی، چرا انقدر ترسیدی؟!
گفتم:
– منم مانلی هستم، از اون طرف جنگل میام یه شکارچی دیدم که تفنگ هم داشت؛ میخواست به من شلیک کنه که فرار کردم.
با ترس اطرافش رو نگاه کرد و سریع رفت رو درخت و گفت:
– وای! نکنه بیاد اینجا، تو مطمئنی دیدیش؟
با اطمینان به چیزی که دیدم گفتم:
– بله من درست دیدم، صدای تفنگش رو هم شنیدم.
سنجاب کوچولو گفت:
– زود از اینجا برو. ممکنه تا اینجا دنبالت اومده باشه.
پیشنهاد میشود
داستان کودک اِمیلی و قورقوری (مجموعهی پری قصهگو) | ساحل صالحیزاده
داستان کودک سنجابک و تنبل خان | آلباتروس
دانلود داستان کودک سرلین و دهکده ی دنیل
دانلود داستان کودک طلسم چشمان سبز آبی