خلاصه داستان:
دانلود داستان کوتاه گنج سیراف _ روزی سه برادر در شهری زندگی میکردند. افزایش مالیات و کسب درآمد پایین موجب شد تا آنها به شهر دیگری بروند. در میان راه به طور اتفاقی با یک پیرمرد مواجه میشوند که نشانههای مکان نسخههای گنجی که در شهر وجود دارد را به آنها میگوید و سه برادر در جستجوی گنج میروند و…
دانلود داستان کوتاه گنج سیراف
قسمتی از داستان:
روزی روزگاری در شهری به نام اهده، سه برادر به نامهای اسفندیار، تورج و پرویز زندگی میکردند. شغل آنها آهنگری، سفالگری و کشاورزی بود. چندماهی میشد که به خاطر مالیات بالایی که از سوی پادشاه برای مردم تعیین شده بود، میزان درآمدی که برایشان باقی میماند بسیار ناچیز بود و هرچه کار میکردند به مالیات و در امور جزئیات کارشان صرف میشد. روزی این سه برادر گرد هم آمدند تا چارهای بیندیشند.
آنها با خود گفتند:
– شاید فرمانده از سوی خود مالیات را افزایش داده و پادشاه از آن بیخبر است! بهتر است نزد پادشاه برویم و از مشکلاتمان برایش بگوییم.
سه برادر سوار اسبهایشان شدند و به قصر رفتند. وقتی به قصر رسیدند به نگهبان قصر گفتند.
– میخواهیم پادشاه را ببینیم.
نگهبان گفت:
– شما دیگر که هستید؟
اسفندیار گفت:
– از مردمان شهر هستیم؛ آمدهایم تا چیزی به پادشاه بگوییم.
نگهبان گفت:
– طبیبها و افراد شاخص برای دیدن پادشاه دهها روز صبر میکنند؛ آنوقت شما از مردمان عادی شهر هستید و توقع دارید پادشاه نزد شما بیاید؟
پرویز گفت:
– ولی ما کار مهمی با پادشاه داریم.
نگهبان قلم، جوهر و کاغذ به آنها داد و گفت:
– هر مشکلی دارید در این نامه بنویسید. دو ماه دیگر پادشاه در میدان شهر میآید.
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه نوای بینوای من | فاطمه غفوری
داستان کوتاه رویای پریدن | فاطمه زینالی
دانلود داستان کودک سرلین و دهکده ی دنیل
دانلود داستان کوتاه دغدغه های یک ذهن نسبتاً مغشوش
برای اخر داستان منتظر یه اتفاق خاص تر بودم.