خلاصه داستان:
دانلود داستان کوتاه چهل روز تا گرگ و میش _ داستان از عشق میگوید. از عشق گرگ و میشی که سر راه هم قرار میگیرند و گرگ برای فریب میش پیش قدم میشود. احساسات میش را درگیر میکند، اما نمیداند که دلش به دام خوبیهای این یار میبازد و ورق برمیگردد.
دانلود داستان کوتاه چهل روز تا گرگ و میش
قسمتی از داستان:
اول گرگی بود در لباس میش.
گولم زد!
گفت که میشی تنهاست.
قبول کردم که پیشش بمانم.
اما بعد که ماندگار شدم،
لباس میش را در آورد
و خوده واقعیش را به من نشان داد.
اولین اشک را آن موقع ریختم؛
از آغاز اسارتم،
اما لبخند زدم.
به خودم گفتم:
– این نشانهی عشق اوست.
و پیشش ماندم، شاید که درون او به جای گرگ میشی نهفته باشد.
***
گرگ:
با همنوعان خود نمیساختم
پس از آنها جدا شدم.
حوصلهام سر رفته بود.
میخواستم خود را سرگرم کنم
اما نمیدانستم چگونه!
تا اینکه چشمم به طعمهای افتاد و او را انتخاب کردم.
به آسانی او را گول زدم
و به سادگی او خندیدم!
اسیرش کردم.
اول گریه کرد،
با گریهی او سرگرم شدم
اما سپس اشکهای خود را پاک کرد و لبخندی زد!
گویی که چیزی نشده.
عجیب بود!
متحیر شدم!
نکند نقشهای داشته باشد؟!
***
روز دوم
میش:
اذیتهایش ادامه داشت.
خندههایش همراه با گریههایم مخلوط میشد
اما من همچنان بعد از اشکهایم لبخند میزدم.
او عاشقم بود میدانستم.
اما رسم عشق را بلد نبود!
گرگ بود دیگر.
باید یادش میدادم، رسم عاشق بودن را.
***
گرگ:
با هر اذیتم ناراحت میشد،
گریه میکرد،
اما اعتراض، نه!
او را درک نمیکردم.
همهی میشها اینگونهاند یا او اینطور بود؟
***
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه اختناق | نرگس شریف
داستان کوتاه بومِ سرخ | mehrabi83
دانلود داستان کوتاه زندگی دیوانهها
دانلود داستان کوتاه بانوی شبنم و کوه