خلاصه داستان:
دانلود داستان کوتاه شیفتگی ابدی _ این داستان از عاشقانههای دو فردِ شیفته برایتان میگوید. عاشقانههایی که عشق را زیباتر جلوه میدهند.
در اینجا ما با عشق باران و آرتین در حس و حال عاشقانهای مملو از طنز، فرو میرویم و با روی واقعی عشق آشنا میشویم. عشقی که زندگیشان را نورانی کرد و با گرمای خود از بنِجان به زندگی این دو جان بخشید و زندگی پر از اتفاقات خندهدار و عاشقانه را برایشان رقم زد!
دانلود داستان کوتاه شیفتگی ابدی
قسمتی از داستان:
دستی به پیشانیام میکشم و قطرات درشت عرق را پاک میکنم. نگاهی گذرا، به خانهی مرتب شده میاندازم و لبخندی میزنم؛ واقعا به گردگیریِ شدیدی نیاز داشت!
نگاهم را به فرشهای تمیز و پشتیهای قرمز رنگ، که بالشهای سفید و قرمزِ طرحدار را به آن تکیه داده بودم میدوزم و زیرلب میگویم:
– چه زیبا و دلنشین… دانلود داستان کوتاه شیفتگی ابدی.
با صدای بوق ماشینی که از حیاط خانه به گوش میرسد، حرفم را نصفه و نیمه رها میکنم و با تعجب به سمت درب خانه میروم. شاید فامیلهای گلبانو خانوم باشند!
شالم را مرتب میکنم و با عجله درب را باز میکنم. در همان حین، شاسیبلند سفید رنگی وارد حیاط خانه میشود!
با تعجب سرم را به درب آهنی تکیه میدهم و به ماشین خیره میشوم.
ماشین کنار درخت سایه میایستد و بعد از چند دقیقه مرد جوانی درب ماشین را باز میکند!
چشمانم را به مرد حدودا بیست و چهار_پنج ساله میدوزم و خودم را بیشتر پشت در میکشم. چرا تنها است؟
دستی به شلوار جین مشکیاش، که با تیشرت طوسیاش هارمونی خاصی دارد میکشد و با قدمهای آهسته به سمت خانه میآید!
به راه رفتنهایش خیره میشوم؛ با اقتدار و مردانه!
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه نیمهی سیاه | فاطمه شکیبا
داستان کوتاه سازهای شکسته | ABIGAIL
داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت
خیلی ممنونم❤️
داستان دلنشین و تاثیرگذاریه
خب داستان کوتاه خوب اما خیلی غیرواقعی بود.