خلاصه :
دانلود داستان کوتاه رآسـیزم (خاتمهی تبعیضها) _ در این مجموعه داستان، قصد بر این است که اتفاقات مختلفی در رابطه با تفاوتهایی که بین سیاهپوستان و سفیدپوستان آمریکایی وجود دارد را نشان داده شود. اما به طور جزئیتر، در ارتباط با اولین داستان از این مجموعه، میتوان گفت، با برگزیدن یک سیاهپوست به عنوان سرمربی برای یک تیم برتر دبیرستانی فوتبال آمریکایی، اتفاقات جالبی در این دبیرستان رخ میدهد.
این کتاب اختصاصی سایت یک رمان است.
مقدمه:
در رگهای زمان جاری شویم. خدا رنگها را آفرید تا زندگی جریان یابد. من اگر سیاهم، تو اگر زردی، دیگری اگر سپید است، رنگینکمانی باید ساخت، باید لباسی بافت از حریر هفت رنگ، بر تن فکر بشر تا نخوت تک رنگی، جای یک رنگی را نگیرد.
دانلود داستان کوتاه رآسـیزم (خاتمهی تبعیضها)
قسمتی از داستان :
پسران ۱۷-۱۸ ساله، همگی مشغول بگو بخند بودند رمان اجتماعی و گهگاهی با دعواهای ساختگی فیزیکی، میزان صمیمیتشان را نشان میدادند. با صدای سوت سرمربی و پشت بندش، صدای رسای او، تمامی بازیکنان به خط شدند.
-بچهها به اندازهی کافی استراحت کردید، وقتشه دوباره برگردید سر تمرین.
صدای آه و نالهی بازیکنان که ناشی از خستگی تمرینهای ۳ ساعتهشان بود، بلند شد.
دختر ۸ سالهی آقای جان ویلدیتون، سرمربی تیم که بسیار حاضرجواب و باهوش بود، فریاد زد:
-تکون بخورید بچهها، شماها خیلی تنبلید، فقط هیکلای گندهای دارید، اگه میخواید تو مسابقات لیگ قهرمان بشید، باید موبهموی حرفای پدرم رو گوش بدید.
از آن جایی که همگی پسرها عاشق این دختر کوچولو بودند که قوانین فوتبال آمریکایی را بهتر از هر کسی میدانست، همه با هم و یکصدا فریاد زدند.
-بله مربی.
پیشنهاد میشود
دانلود رمان این عشق مرد میخواهد
تبریک برای اثر زیبات گلم
پیشنهاد میشه بخونی
ممنون عزیز دلم خوشحالم که خوشت اومده.
قلم روان و پخته،
داستان پر کشش، احساسی و هیجان انگیز!
بینظیری نویسنده جان!
مثل همهی کارهات عالی بود.
پیشنهاد میکنم حتماً حتماً حتماً بخونیدش، امکان نداره عاشقش نشید♥️
و پیشنهاد میکنم حتماً اتوبوس رو هم مطالعه کنید.
عالیه!
یکی از یکی بهتر♥️
شما عزیز دلمی خوشحالم که خوشت اومده.
واقعا چقدر زیبا و تاثیرگذار بود.
خیلی خوشحالم که این داستان رو خوندم، داستان اتوبست هم محشر بود.
به همه توصیه میکنم کنار رمانهای بیمعنی ۱۰۰۰ صفحهای، نگاهی به این داستان فوقالعاده بندازن.
سلام نویسنده عزیز داستانت جالب بود وتقریبا یه فیلم خارجی بود که مدت ها قبل ان راتماشا کرده بودم فقط دران مربی ورزش بسکتبال به نامی بود که یکی از قوانیش پوشید کتو شلوار با کراوات به علاوه نمره قبولی چون انها در مکانی زندگی میکردند که اغلب جوانان به خاطر قاچاق در زندان بودند ویا علاف و… درکل داستانت شباهت هایی داشت اما در کل خوب نگارشی داشتی ومن خیلی خوشم امد